71
التذكرة العظيمیة

عدم قبول آن مرا شرمسار نفرمايى.
سيده فرمود آن سراى را از تو قبول كردم ولى با اين مردم بسيار كه به حضرت من وفود مى دهند چه سازم.
حاكم گفت ضمانت اين كار نيز به عهده من است هر آينه من امر مى كنم كه در هر هفته بيش از دو روز شما را مشغول ننمايند فقط روز يك شنبه و چهارشنبه مردم به زيارت شما تشرف حاصل بنمايند سيده قبول نمود و حاكم كاملاً مسرور گرديد و كار بر اين نهج استمرار پيدا كرد.
حكايت كردند كه وقتى در زمان سيده نفيسه رود نيل بايستاد مردمان در خدمت سيده نفيسه انجمن شدند و خواستار دعا گرديدند سيده نفيسه قناع خود را به ايشان داد كه آن را به دريا افكنند چون بفرموده عمل كردند هنوز بازنگشته بودند كه از بركت آن قناع رود افزايش گرفت و روان گرديد.
و ديگر حكايت كردند كه زنى سالخورده چهار دختر داشت و ايشان پنبه ريسى كردند از جمعه تا جمعه ديگر جمعه دوم آنچه رشته بودند آن عجوز مى گرفت و در بازار پرده مى فروخت و از يك نيمه بهايش كتان و از نيمى ديگر طعامى براى قوت ايشان مى خريد.
روزى در آن اثنا كه از بازار عبور مى كرد و آن رشته را بر سر داشت ناگاه پرنده تيزچنگال از هوا به زير آمد آن رزمه رشته را بربود و به هوا بلند شد آن زن از حدوث اين حادثه مهيبه بى خود به روى زمين افتاد چون به هوش آمد گفت با دختران يتيم چه كنم كه اكنون زحمت گرسنگى دارند و همى بگفت و بگريست مردمان بر گردش انجمن شدند و از حالش بپرسيدند قصه خود را بازگفت و او را به حضرت سيده نفيسه دلالت كردند و گفته اند به خدمت وى شو و مسئلت


التذكرة العظيمیة
70

بحضرتش تشرف و به زيارتش تبرك جسته اند و پس از چندى در منصوصه در دار ام هانى سكونت اختيار نمود.
مناوى مى گويد سيده نفيسه در مصر وارد شد و بعضى كرامات از وى ظاهر شد كه هيچ كس در مصر بر جاى نماند مگر اين كه به زيارت آن خاتون با قدر و جلالت بيامد امرش عظيم و شأنش رفيع گشت و درگاه عفت پناهش ملجأ و مآب مردمان گرديد و در اين وقت خواستار شد كه به طرف حجاز كوچ كند و در نزد كسانى خود به سر برد اين حال بر مردم مصر دشوار گشت و در خدمتش مستدعى شدند كه در مصر اقامت فرمايد سيده نفيسه از قبول اين امر امتناع جست چون مردم مصر اين حال را مشاهده كردند اجتماع عظيم نمودند و به سراى امير مصر انجمن شدند و خبر عظيمت آن خاتون را به جانب حجاز معروض داشته اند اين خبر بر حاكم نيز بسى دشوار گشت و نامه و رسولى به حضرتش بفرستاد و خواستار شد كه از عزيمت خود باز شود سيده نفيسه نپذيرفت ناچار حاكم خود سوار شد و به درگاه آن خاتون روزگار آمد و با كمال خضوع و فروتنى مسئلت اقامت كرد.
سيّده نفيسه فرمود من خود خيال داشتم در اين شهر اقامت كنم لكن من زنى ضعيفه هستم و مردمان در حضرت من ازدحام مى نمايند و اين مكان كه مسكن دارم احتمال جنجال را نكند و مرا از عبادت و اوراد و تحصيل توشه معادم باز مى دارد. عرض كرد جميع اين مسائل را اصلاح كنم و خاطر شريف شما را از هر رهگذر آسوده مى گردانم و به آن طور كه موجب رضاى طبع شريف است مرتب مى دارم و سرايى بس وسيع كه در درب الساع دارم به تو بخشيدم و خداى را بر اين حال گواه گرفتم و از تو خواستارم مى شوم كه از من پزيرفتار شوى و در

  • نام منبع :
    التذكرة العظيمیة
    سایر پدیدآورندگان :
    هزار، علیرضا
    تعداد جلد :
    1
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1382
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 76641
صفحه از 384
پرینت  ارسال به