105
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

فرستادند به هاجر و گفتند كه اجازت باشد كه ما در جوار و همسايگى تو فرود آييم كه تو نيز اينجايگاه تنهايى و انيسى ندارى و كسى نيست كه براى تو كارى كند و تو را و فرزند تو را خدمتى كند؟ ما اينجا فرود آييم و در جوار تو بباشيم و اين فرزند تو را بپروريم و خدمت به واجب كنيم و تو ما را از اين آب نصيبى كنى و از اين گياه.
هاجر گفت: روا باشد. ايشان آنجا فرود آمدند و آن جايگاهى به ايشان مأهول شد و نعمت بسيار پديد آمد و ايشان به راحت ۱ افتادند و خداى تعالى ايشان را بركاتى بداد و ايشان خدمت به واجب كردند هاجر را و اسماعيل را؛ تا اسماعيل بزرگ شد. و ايشان اصحاب صيد بودند، او را صيد وحش بياموختند و مردم خبر يافتند. روى به آنجا نهادند و هر جنس متاع و ميوه و انواع نعمت آنجا مى بردند... .
بعضى علما گفتند: مكه حرم بود، پيش از آنكه ابراهيم عليه السلام دعا كرد و از عهد آدم عليه السلامكه بيت المعمور آنجا بنهادند. براى او ۲ [او] محترم و مميز بود و پيش از آدم عليه السلامدر بدايت خلق زمين كه خداى تعالى اول بقعه اى كه از زمين بيافريد مكه بود جاى كعبه و آن را حَرَمى مُحَرَّم كرد و به حرمت مميز كرد از همه زمين و زمين از زير آن بدر آورد از اينجا مكه را ام القرى خوانند كه اصل همه زمين از اوست و به مثابه متولدى است از او. ۳
و روايت كرده اند از عبداللّه عباس كه گفت: چون خانه خداى بيران كردند، چون به اساس ابراهيم عليه السلام رسيدند، سنگى بيافتند بر آنجا نقش كرده كتابتى به لغت عرب. راهبى را بخواندند و مردى را از اهل يمن تا آن بخواندند، نبشته بود: من خداام، خداوند مكه، حرام بكردم اين شهر را آن ۴ روز كه آسمان و زمين آفريدم و آفتاب و ماه و آن روز كه اين كوهها بنهادم اينجا و هفت فريشته با استقامت را موكل كردم بر

1.براى آن او محترم شد.

2.نسخه ح: و آن روز.

3.روض الجنان، ج ۲، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۸.

4.نسخه ح: من مدينه را حرام كردم.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
104

اتفاق چنان افتاد كه جماعتى از قبيله جُرهُم به بازرگانى از شام به يمن مى شدند و آنجا منزل نبود و عادت گذشتن و فرود آمدن؛ چه آنجا آبى و گياهى نبودى. ايشان به منزلى كه ايشان را بود، فرود آمدند و از دور نگاه كردند. مرغان را كه آنجا پرواز مى كردند، ديدند. با يكديگر گفتند به هر حال آنجا بايد تا آب باشد كه مرغ جايى پرواز كند كه آب باشد.
آنگه دو مرد را اختيار كردند و گفتند بر اثر مرغان بروى و بنگرى تا كجا مى روند كه ايشان سر به آب دارند. آن دو مرد بيامدند و پى مرغان گرفتند تا به مكه رسيدند. نگاه كردند، هاجر را اسماعيل را ديدند: زنى و كودكى، طفلى تنها بى مردى و انيسى، و آبى ديدند روان و گياه زار. عجب داشتند، بيامدند و [از] او پرسيدند كه تو جنى يا انسى؟ گفت: من انسيم. گفتند: اين آب از كجا آمد كه هرگز كس نگفت كه اينجا آب بوده است و اگر كسى خواهد كه چاهى كند سيصد چهار صد گز ببايد كندن تا آبى شور بر آيد. اين چه حال است؟ هاجر قصه خود با ايشان بگفت و اكرام خداى تعالى ايشان را به آن آب. ايشان گفتند: ما را از اين آب شربتى ده كه باز خوريم. ايشان بگفت و اكرام از آن آب داد تا باز خورند. آبى عذب خوش بود. گفتند: اين آب به ملكيت كه راست؟ گفت: مرا و فرزند مرا كه خداى تعالى بر ما پيدا كرد.
آنگه بر كوه رفتند، بنگريدند. همه زمين گياه زار ديدند و درختان سبز شده. گفتند: تو را در اين آب و گياه مشاركى يا مخاصمى هست يا مدعى؟ گفت: حاشا كه اصل ملكيت اين مراست و اين فرزند مرا. ايشان برفتند و قوم خود را خبر دادند و ايشان مردمانى بودند، خداوندان چهارپا ۱ از گاو و گوسفند و شتر، شادمانه شدند. برخاستند ۲ و بار بر نهادند و روى به آن ۳ جايگاه نهادند. پيرامن آن فرود آمدند و كس

1.نسخه ح: چهارپاى.

2.نسخه ح: برخواستند.

3.نسخه ح: بر آن موضوع نهادند و.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138055
صفحه از 592
پرینت  ارسال به