فرستادند به هاجر و گفتند كه اجازت باشد كه ما در جوار و همسايگى تو فرود آييم كه تو نيز اينجايگاه تنهايى و انيسى ندارى و كسى نيست كه براى تو كارى كند و تو را و فرزند تو را خدمتى كند؟ ما اينجا فرود آييم و در جوار تو بباشيم و اين فرزند تو را بپروريم و خدمت به واجب كنيم و تو ما را از اين آب نصيبى كنى و از اين گياه.
هاجر گفت: روا باشد. ايشان آنجا فرود آمدند و آن جايگاهى به ايشان مأهول شد و نعمت بسيار پديد آمد و ايشان به راحت ۱ افتادند و خداى تعالى ايشان را بركاتى بداد و ايشان خدمت به واجب كردند هاجر را و اسماعيل را؛ تا اسماعيل بزرگ شد. و ايشان اصحاب صيد بودند، او را صيد وحش بياموختند و مردم خبر يافتند. روى به آنجا نهادند و هر جنس متاع و ميوه و انواع نعمت آنجا مى بردند... .
بعضى علما گفتند: مكه حرم بود، پيش از آنكه ابراهيم عليه السلام دعا كرد و از عهد آدم عليه السلامكه بيت المعمور آنجا بنهادند. براى او ۲ [او] محترم و مميز بود و پيش از آدم عليه السلامدر بدايت خلق زمين كه خداى تعالى اول بقعه اى كه از زمين بيافريد مكه بود جاى كعبه و آن را حَرَمى مُحَرَّم كرد و به حرمت مميز كرد از همه زمين و زمين از زير آن بدر آورد از اينجا مكه را ام القرى خوانند كه اصل همه زمين از اوست و به مثابه متولدى است از او. ۳
و روايت كرده اند از عبداللّه عباس كه گفت: چون خانه خداى بيران كردند، چون به اساس ابراهيم عليه السلام رسيدند، سنگى بيافتند بر آنجا نقش كرده كتابتى به لغت عرب. راهبى را بخواندند و مردى را از اهل يمن تا آن بخواندند، نبشته بود: من خداام، خداوند مكه، حرام بكردم اين شهر را آن ۴ روز كه آسمان و زمين آفريدم و آفتاب و ماه و آن روز كه اين كوهها بنهادم اينجا و هفت فريشته با استقامت را موكل كردم بر