111
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

مؤمن: يكى سليمان بود و يكى ذوالقرنين و اما آن دو كافر: يكى نمرود و يكى بُخت نَصَّر، و نمرود اول كس بود كه تاج بر سر نهاد و در زمين تجبُّر كرد و خلق را با عبادت خود خواند و او را كاهنان و منجمان بودند و او را گفتند در اين سال مولودى بزايد كه دين اهل زمين بگرداند و ملك تو بر دست او بشود و هلاك تو بر دست او باشد.
و بعضى دگر گفتند اين كسانى گفتند كه كتب انبياى پيشين خوانده بودند و در آنجا يافته بودند. اين معنى سُدّى گفت: نمرود شبى در خواب ديد كه ستاره اى بر آمد و چندان نور از او بتافت كه روشنايى آفتاب و ماه را غلبه كرد تا در او هيچ نور نماند. او بترسيد و از خواب در آمد. معبران و كاهنه را بخواند و اين خواب از ايشان بپرسيد. ايشان گفتند: اين خواب دليل كند بر آنكه در زمين تو، امسال مولودى بزايد كه ملك تو بر دست او بشود و هلاك تو و خانه تو به او باشد. نمرود بفرمود تا هر كودكى كه آن سال بزاد، او را بكشتند و بفرمود تا زنان آبستن را موكل بر كردند تا چون بزادند كودكانشان را بكشتند و بفرمود تا زنان را از مردان جدا كردند و موكلان بر ايشان گماشتند و هيچ رها نكرد كه مردى با زنى خلوت كند.
محمد بن اسحاق گفت: مادر ابراهيم عليه السلام بالغ نبود مبلغ آنان كه ايشان را حمل باشد. پدر ابراهيم با او مواقعه كرد، او بار گرفت. كس برو وهم نبرد براى صغر سنش تا ابراهيم را بزاد در خفيه.

سدى گفت: نمرود در اين وقت كه اين حديث شنيد، از شهر برون آمد و لشكرگاه بزد و بفرمود تا مردان همه از شهرها برون آمدند و با او در صحرا فرود آمدند و هيچ كس را رها نكرد كه با شهر شود و پدر ابراهيم از جمله مقربان نمرود بود.
روزى نمرود را حاجتى افتاد به شهر. بر هيچ كس اعتماد نداشت كه او را به شهر فرستد، جز پدر ابراهيم. او را بخواند و وصيت كرد و با او عهد كرد كه به شهر رود و


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
110

آنگاه آن سراشكان در ايشان افتادند و گوشت و خون ايشان بخوردند از آدميان و چهارپايان، الاّ استخوان نماند و نمرود هم چونين ۱ در ايشان مى نگريد ۲ و ايشان او را تعرض نرسانيدند. ابراهيم گفت: ايمان آرى؟ گفت: نه. خداى تعالى بفرمود سراشكى را تا لب زيرين او بكشت، او بخاريد. لبهاى او چندانى بيا ماهيد كه از دهن او باز افتاد. آنگه سراشك در بينى او رفت و به دماغ او رسيد و از دماغ او مى خورد تا آنگاه كه بزرگ شد، چندِ موشى. او آن ساعت ۳ ساكن شدى كه چيزى ۴ سنگى بر سر او مى زدى و هر كس كه خواستى كه او بر كرامتى كند، دستها بر هم نهادى و بر سر او زدى. ۵ خداى تعالى او را در اين عذاب چهارصد سال بداشت؛ چنان كه چهارصد سالش در ملك داشته بود. آنگه هلاك شد و با عذاب خداى رفت. ۶
علما خلاف كردند ۷ در مولد ابراهيم عليه السلام. بعضى گفتند مولد او به سوس بود از زمين اهواز، و بعضى گفتند به زمين بابل بود، به دهى كه آن را كُوثى گويند، و بعضى گفتند به حدود كسكر بود، و بعضى گفتند به زمينى كه نمرود پادشاه بود.
و بعضى دگر گفتند نجران ۸ بود و پدرش با زمين بابل بود.
و عامه علما بر آن اند كه ابراهيم عليه السلامدر روزگار نمرود بن كنعان زاد و از ميان مولد او و طوفان نوح هزار سال بود و از مولد او تا به خلق آدم سه هزار سال بود سيصد و سى و هفت سال؛ و نمرود از فرزندان سام بن نوح بود و هو نمرود بن كنعان بن سنجارين كوش بن سام بن نوح؛ و گفته اند بر همه زمين مالك شد.
و در خبر است كه چهار كس بر همه زمين مالك شدند دو مؤمن و دو كافر. امّا دو

1.نسخه ح: هم چون.

2.نسخه ح: مى نكريستند.

3.نسخه ح: ساعتى.

4.نسخه ح: چيزى با سنكى.

5.نسخه ح: زدندى.

6.روض الجنان، ج ۴، ص ۶ ـ ۸.

7.دنباله اين داستان، از اينجا، از روى نسخه خطى شماره ۱۳۰ كتابخانه آستان قدس رضوى تنظيم شد.

8.خ ل: به حَرّان. روض الجنان، ج ۷، ص ۳۴۴.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137598
صفحه از 592
پرینت  ارسال به