گفت: «رَبِّ اَرِنِى...» الآيه. ۱
خداى تعالى او را گفت: چهار مرغ را بگير. مفسران خلاف كردند در آن مرغان. عبداللّه عباس گفت: طاووس بود و كركس و كلاغ و خروه ۲ . مجاهد و عطاء بن يسار و ابن جريج گفتند: كلاغ بود و خروه و طاووس و كبوتر. ابو هريره گفت: طاووس بود و خروه و كبوتر و مرغى كه آن را غُرنوق گويند. ۳
اهل اشاره گفتند: اختصاص اين مرغان از آن بود كه طاوس مرغى با زينت است و كلاغ مرغى حريص است و خروه شهوانى است و كركس دراز عمر است و كبوتر الوف است. گفتند: اين چهار مرغ را بگير با اين چهار معنى، و ايشان را بكش و بكشتن ايشان اين چهار معنى خود را بكش. ۴ كركس را بكش و طمع از طول عمر بگير و طاووس را بكش و طمع از زينت دنيا ببُر و كلاغ را بكش و گلو[ى] حرص ببر و خروه را بكش و مرغ شهوت را پر و بال بشكن و كبوتر را بكش و الف از همه جهان بگسل. چون اين مرغان كه موصوفند هر يكى چيزى ازين معانى و در هر يكى يك معنى است. كشتن را شايند. ۵
مفسران گفتند: خداى تعالى ابراهيم را فرمود كه چهار مرغ بگير و هر يكى را به چهار پاره كن و بر چهار كوه بنه. آنگه بخوان ايشان را تا منشان زنده كنم تا پيش تو آيند تا اشاره و تنبيه تو را بر آنكه من قادرم كه خلايق را از ارباع زمين كه مشرق و مغرب و شمال و جنوب است بر انگيزم و اين قول عبداللّه عباس است.
و قتاده و ربيع و ابن اسحاق ابن جريج و سُدّى گفتند: آن مرغان را بكشت و پاره پاره كرد و مختلط كرد و به هفت قسمت كرد و بر سر هفت كوه نهاد و سرهايشان به