137
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

چون لوط بر ايشان انكار كرد، ايشان جواب اين دادند و جواب ديگر نداشتند كه به آن رفع لوط و رد سخن او كنند، جز آنكه گفتند: اينان را از شهر خود بيرون كنيد كه اينان مردمانى اند متطهر و متبرز و متكلف طهارت و نزاهت. ۱
گفت: ما برهانيديم او را و اهلش را. مراد به اهلش دو دختر اويند، على قول بعض المفسرين و نام يكى زعورا بود و نام يكى مرنيا، و دگر مؤمنان گفتند مراد مؤمنانند، مگر زنش كه از جمله غابران بود. ۲
ببارانيديم بر ايشان بارانى از سنگ. خداى تعالى پس از آنكه آن دههاى ايشان برگردانيد، سنگ بر ايشان بباريد. ۳
در بعضى تفسيرها مى آيد كه مجادله ابراهيم آن بود كه گفت: اگر در اين شهرهاى لوط پنجاه مرد مسلمان باشند، ايشان را نيز هلاك كنيد. گفتند: نه. گفتند: اگر چهل باشند. گفتند: نه...همى تا با ده آمد. ايشان گفتند: نه. گفت: پس نه لوط درميان ايشان است. جواب دادند كه: «نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيها لَنُنَجِّيَنَّهُ وَ أَهْلَهُ» . ابن جريج گفت: در آن شهرهاى قوم لوط چهار هزار هزار مرد بودند. گفت: چون رسولان ما به لوط آمدند، وهمناك شد به آنها و دستش به تنگ رسيد و اين عبارتى است از آنكه چاره ندانست حيله نيافت و در آن كار دست نتوانست زدن و او براى آن دلتنگ شد كه ايشان بر صورت اَمردانى بودند كه در زمين كس به جمال ايشان نبود و لوط عليه السلامخُبث عمل قوم خود را شناخت؛ بر ايشان بترسيد از آن ظالمان.
عمرو بن دينار گفت: پيش از قوم لوط هيچ مرد با مرد موافقت نكرد و در حيوانات گفته اند هيچ نيست كه نر با نر قربت كند.
قتاده و سدى گفتند: آن فرشتگان عليهم السلام از نزد ابراهيم عليه السلام بيامدند و روى به

1.روض الجنان، ج ۸ ، ص ۲۸۸.

2.همان، ص ۲۸۹.

3.همان، ص ۲۹۰.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
136

لوط ۱

اما لوط، فهو لوط بن هاران بن تارخ و او پسر برادر ۲ ابراهيم عليه السلام و قوم او اهل سَدوم بودند و آن چنان بود كه لوط با عمش ابراهيم عليهماالسلام از زمين بابل بيامدند تا به شام روند. ابراهيم به فلسطين فرود آمد و لوط را به اردن فرود آورد. خداى تعالى او را به اهل سَدوم فرستاد. ۳
محمد بن اسحاق گفت: سبب اين آن بود كه مردمان اهل ميوه و درختان و رزان بسيار بودند و غُرَبا از نواحى آمدندى وايشان را رنجه داشتندى. ابليس بيامد و بر صورت پيرى و ايشان را بگفت: اگر خواهيد كه شما از اين مردمان برهيد، شما را چنين معامله بايد كردن با ايشان. گفتند: بكنيم چون مردم از حد ببردند، ايشان گفتند: بيازماييم. هر كجا در ميان آن قوم كودكى صبيح الوجه بودند يا غلامى با او، اين معامله مى كردند تا معتاد شدند برين. حسن بصرى گفت: ايشان اين معنى جز با غريبان نكردندى. كلبى گفت: ايشان را اين عمل، ابليس آموخت كه بيامد بر صورت مردى [امردى] و ايشان را به خود استدعا كرد تا ايشان اين معنى بكردند و دلير شدند بر ديگران. چون اين معنى در ميان ايشان بسيار شد، آسمان و زمين عجيج كرد با خداى تعالى و عرش نيز. خداى تعالى بر ايشان از آسمان سنگ فرستاد و ايشان را به زمين فرو برد. ۴

1.اين داستان از روى نسخه خطى شماره ۸۱۱۱۶۳۷۸ مجلس ملى شوراى ملى تنظيم شد.

2.در متن نسخه «پسر ابراهيم» آمده و قياساً تصحيح شد.

3.روض الجنان، ج ۸، ص ۲۸۶.

4.همان، ص ۲۸۷.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135747
صفحه از 592
پرینت  ارسال به