139
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

در خبر مى آيد كه مَسَخَهااللّه عِلجاً؛ خداى او را مسخ كرد و با خرى كرد او را و به روايت ديگر آن است كه دختر لوط عليه السلام از خانه بيرون آمد تا آب گيرد. چون از شهر به در آمد، اين فرشتگان را ديد بر صورت امردان به جمال. ترسيد از آن حال و برفت و پدر را خبر داد. لوط عليه السلام بيامد و ايشان را به خانه آورد. چون قوم خبر يافتند از احوال ايشان، بيامدند و به درِ سراى لوط آمدند. لوط عليه السلام چون خبر يافت از ايشان، گفت: اين آن است كه من ترسيدم و از آن دلتنگ مى بودم از آن. ۱
چون قوم بشنيدند، آهنگ سراى قوم لوط بودند [كردند] و گرد سراى بگرفتند، و لوط عليه السلام به درِ سراى ببست. ۲
و پيش از آن سيئات مى كردند، يعنى آن فواحش كه ايشان بدان مشغول بودندى، بيامدند و بر لوط الحاح كردند كه اينها را از سراى بيرون كن و ايشان را لابه كرد گفت: برويد. مرا بى حرمت مكنيد. اى قوم! اين دختران من اند. ۳
آنگه در وعظ گرفت ايشان را، گفت: از خداى بترسيد و مرا در اذلال و اهانت مكنيد و رسوا مكنيد مرا در مهمان من. در ميان شما هيچ مردى صالح نيست؟ محمد بن اسحاق معنى آن است كه در ميان شما هيچ مردى نيست كه امر به معروف كند و نهى از منكر؟ ۴
لوط عليه السلام به انواع تضرع و شفاعت با ايشان گفت: و ايشان از بيرون سرا[ى] ابا مى كردند و قبول نمى كردند و نكاح دختران عرضه مى كرد؛ نمى پذيرفتند و گفتند: ما را به دختران تو هيچ حاجت نيست و رغبت، و تو دانى كه مطلوب ما چيست و راحت مى بايد.
او چون از آن فرو ماند و بدانست كه شفاعت قبول نخواهند كردن، گفت: اگر

1.روض الجنان، ج ۱۰، ص ۳۰۷ ـ ۳۱۰.

2.همان، ص ۳۱۰.

3.همان.

4.همان، ص ۳۱۱.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
138

شهرهاى قوم لوط نهادند و آن پنج ده بود: سَدوم و عاصورا ۱ و داروما و صوائيم ۲ . اين چهار دِه كافر بودند و دِه پنجم صعد بود و اهل او به لوط ايمان داشتند آنان را هلاك نكردند. چون بيامدند لوط را در زمينى از آن خود يافتند كه كارى مى كرد. بَرِ او فراز شدند و او ايشان را نشناخت كه بر صورت بشر بودند و او را گفتند: ما به مهمان تو آمده ايم و چون ايشان را ديد و حسن جمال ايشان. دلتنگ شد بر ايشان از جهت قوم كه او قوم خود شناخت و قوم به او شرط كرده بودند كه هيچ غريب را به مهمان به خانه نيارد تا مهمانى ايشان كنند و آن معنى از فاحشه ايشان را روان باشد. لوط ايشان را در قفا گرفت و خداى تعالى ايشان را گفته بود تا لوط چهار بار بر ايشان گوائى بدهد ايشان را هلاك مكنيد. چون در راه مى رفتند، لوط به ايشان نگريد. گفت، نيك مى دانيد كه اين دهها و شهرها چه جاى است. گفتند: چه جاى است؟ گفت: بترين جاى است كه در زمين نيست به فساد اهلش و در همه زمين از اين مردمان مفسدتر و پليدتر نيست. اين معنى چهار بار باز گفت. لوط ايشان را بياورد به راهى كه كس ايشان را نديد به بى وقتى و در خانه بد و كس ندانست مگر مردمان سراى لوط كه زن لوط ايشان را بديد. بيرون آمد و قوم را گفت: خبر داريد كه در سراى لوط مهمانانى آمده اند كه چشمها به جمال ايشان آدمى نديده است.
ابو حمزة الثمالى گفت: علامت از ميان زن لوط در دلالت بر اضياف آن بود كه كس فرستادى و قوم را گفتى: هَيّئوا لَنا عِلجاً؛ براى ما علجى بسازيد و علجى خر وحشى باشد. اين كنايت بود به نزديك ايشان از دعوت با فاحشه و اين كنايت تا امروز مانده است به زبانى كه ميان اين قوم باشد آن را كه با او اين معامله روا دارد او را علج مى خوانند.

1.خ ل: غاضورا. روض الجنان، ج ۱۰، ص ۳۰۸.

2.خ ل: دادوما و صواهم. روض الجنان، ج ۱۰، ص ۳۰۸.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137714
صفحه از 592
پرینت  ارسال به