145
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

خود بگفت و با او عهد كرد كه با كس نگويد، راست كه او برفت و فرزندان يعقوب درآمدند، آن زن با ايشان بگفت. ايشان را حسد زيادت شد و گفتند: اين غلام سَرِ پادشاهى دارد، گاهى خوابش چنان باشد كه در عصاى او ديد و گاه چنين باشد كه آفتاب و ماه و ستارگان او را سجده مى بردند. به هر حال ماه و آفتاب مادر و پدر باشد و يازده ستاره ما يازده برادريم، و بر سرى ۱ پدر او را دوستر ۲ از ايشان داشت. گفتند با اين كيدى بايد كردن؛ چنان كه خداى تعالى حكايت كرد كه يعقوب گفت «فَيكيدُوا لَكَ كَيْداً» ۳ و كيد طلب اذى و رنج باشد از صاحب غيظ مرغيرى را... . ۴
اين هم حكايتى است از يعقوب عليه السلام كه او مى گويد در تعبير خواب يوسف عليه السلام كه خداى تعالى ترا برگزيند و تأويل احاديث درآموزد... . ۵
و گفت نيز اين خواب دليل آن مى كند كه خداى تعالى نعمت بر تو و بر آل يعقوب تمام كند؛ چنان كه بر پدرانت تمام كرد ابراهيم و اسحاق و آنكه ايشان را برگزيد و دو پيغمبر مرسل كرد. آنگه گفت خدا محكم كار و داناست؛ آنچه كند به حكمت و مصلحت كند... . ۶
آنگه حق تعالى گفت در يوسف و برادرانش آياتى و علاماتى و عبرتى و دلالاتى هست مر پرسندگان را، برادران يوسف يازده بودند و نامهاى ايشان اين است: و روبيل و او برادر مهتر است، و شمعون، و لاوى، ۷ و يهودا، و ريالون، و يسجر و مادر اوليا بنت ليان بود و او دختر خال يعقوب بود. و چهار پسر دگر او را آمد از سريه ديگر، نام يكى زلفه و نام يكى بلهه و دان و تقتالى و جادواشتر. ۸ آنگه ليا را وفات آمد، يعقوب خواهرش را راحيل به زنى كرد. ازو يوسف آمد و بنيامين. پس

1.يعنى بعلاوه.

2.در متن دستر.

3.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۱.

4.همان.

5.همان، ص ۱۳.

6.خ ل: لاعون. همان، ص ۱۳.

7.خ ل: و حادواُشُر، روض الجنان، ج ۱۱، ص ۱۳.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
144

خود بماندى. از خواب درآمد ترسيده، پدر گفت: چه بود تو را اى فرزند من و اى قُرَّةُ العَيْنِ من!؟ او اين حديث با پدر گفت. برادران بشنيدند و ازو حِقد و كينه در دل گرفتند و گفت اى پسر راحيل عجب خوابى ديده اى! همانا تو سيد خواهى بودن و ما بندگان تو و كار تو بلند شود و غالب شود بر كارهاى ما.
وهب گفت يوسف چون اين خواب ديد، او را هفت سال بود و چون خواب آفتاب و ماه و ستاره اى ديد، او را دوازده سال بود. يعقوب عليه السلام، چنان كه در اخبار آمده، يوسف را از چشم فرو نگذاشتى يك ساعت؛ پيوسته پيش او بودى و پيش او خفتى.
شبى از شبها پيش او خفته بود و ـ گفتند آن شب آدينه بود ـ در خواب ديد كه يازده ستاره و ماه و آفتاب از قطب آسمان جدا شدى و پيش او سجده كردندى. او از خواب درآمد و گفت: اى پدر! خوابى ديدم عجب! گفت: چه ديدى؟ گفت: در خواب ديدم كه درهاى آسمان گشاد شد و نورى عظيم پديد آمدى؛ چنان كه همه جهان را بگرفتى و كوهها و صحراها روشن شدى ازو درياها موج زدى و ماهيان دريا به انواع لغات تسبيح كردندى و مرا جامه اى پوشانيدندى كه دنيا از نور و حسن او نور بگرفتى و پنداشتمى كه كليدهاى گنجهاى زمين پيش من بنهادندى و پنداشتمى كه يازده ستاره و ماه و آفتاب ۱ مرا سجده كردندى... . ۲
و بعضى ديگر گفتند مراد به سجده خضوع و خشوع است و گفته اند ميان آن خواب كه يوسف ديد عليه السلام در معنى عصا و ميان اين خواب، هفت سال بود. آنگه اين خواب بديد و با پدر گفت. يعقوب گفت: اى پسر من! نگر تا اين خواب با برادرانت نگويى كه با تو كيدى كنند و مكرى سازند و حيلتى؛ چه ديو، مردم را دشمنى است آشكار. گفتند يعقوب عليه السلام او را گفت: اين خواب با كس نگوى و يعقوب برفت و با زن

1.در متن: و آفتاب و ماه....

2.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۹.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138098
صفحه از 592
پرینت  ارسال به