خود بگفت و با او عهد كرد كه با كس نگويد، راست كه او برفت و فرزندان يعقوب درآمدند، آن زن با ايشان بگفت. ايشان را حسد زيادت شد و گفتند: اين غلام سَرِ پادشاهى دارد، گاهى خوابش چنان باشد كه در عصاى او ديد و گاه چنين باشد كه آفتاب و ماه و ستارگان او را سجده مى بردند. به هر حال ماه و آفتاب مادر و پدر باشد و يازده ستاره ما يازده برادريم، و بر سرى ۱ پدر او را دوستر ۲ از ايشان داشت. گفتند با اين كيدى بايد كردن؛ چنان كه خداى تعالى حكايت كرد كه يعقوب گفت «فَيكيدُوا لَكَ كَيْداً» ۳ و كيد طلب اذى و رنج باشد از صاحب غيظ مرغيرى را... . ۴
اين هم حكايتى است از يعقوب عليه السلام كه او مى گويد در تعبير خواب يوسف عليه السلام كه خداى تعالى ترا برگزيند و تأويل احاديث درآموزد... . ۵
و گفت نيز اين خواب دليل آن مى كند كه خداى تعالى نعمت بر تو و بر آل يعقوب تمام كند؛ چنان كه بر پدرانت تمام كرد ابراهيم و اسحاق و آنكه ايشان را برگزيد و دو پيغمبر مرسل كرد. آنگه گفت خدا محكم كار و داناست؛ آنچه كند به حكمت و مصلحت كند... . ۶
آنگه حق تعالى گفت در يوسف و برادرانش آياتى و علاماتى و عبرتى و دلالاتى هست مر پرسندگان را، برادران يوسف يازده بودند و نامهاى ايشان اين است: و روبيل و او برادر مهتر است، و شمعون، و لاوى، ۷ و يهودا، و ريالون، و يسجر و مادر اوليا بنت ليان بود و او دختر خال يعقوب بود. و چهار پسر دگر او را آمد از سريه ديگر، نام يكى زلفه و نام يكى بلهه و دان و تقتالى و جادواشتر. ۸ آنگه ليا را وفات آمد، يعقوب خواهرش را راحيل به زنى كرد. ازو يوسف آمد و بنيامين. پس