آنچه عقل و شرع و قرآن و اخبار كه پيغمبران خداى را از آن منزّه كرده است و اين هيچ به نزديك ما روا نيست بر پيغمبران عليهم السلام؛ از آنجا كه ايشان معصومان و مطهران اند و پاكيزگان، و صغيره و كبيره بر ايشان روا نيست؛ از آنجا كه ادله عقل بر ايشان دليل كرده اند بر عصمت ايشان؛ چه در عقل مقرر است كه تجويز كبائر و صغاير بر ايشان منفِّر بود مكلّفان را از قبول قول ايشان و قبول وعظ ايشان، و غرض قديم تعالى از بعثت ايشان قبول قول ايشان است و امتثال امر و اجابت دعوت ايشان. آنچه قدح كند در آو واجب بُوَد كه خداى تعالى ايشان را از آن مُنزّه و معصوم دارد، و تجويز زنا كه من اَكْبَرِ الكَبائِر است و اَعْظَمِ الخَطايا وَاُمَّهاتِ الذُّنُوب، واجب بُوَد كه از آن منزه باشند كه حظ او در تنفير به غايت و نهايت است. ۱
... حق تعالى گفت ما چنين كنيم كه كرديم؛ براى آنكه تا سوء و فحشا از او صَرف كنيم؛ يعنى چنان كه نموديم آن برهان و كرديم اين لطف، نيز الطاف كنيم و آيات نماييم. ۲
* * *
چون زليخا يوسف را در آن خانه بيافت و درها ببست و در او آويخت و بر او الحاح كرد و يوسف عليه السلام از او امتناع مى كرد ـ عبداللّه بن احمد الطّائى روايت كرد از پدرش از جدش از زين العابدين على بن الحسين عليه السلام كه گفت چون زليخا يوسف الحاح مى كرد: ـ بتى در گوشه خانه نهاده بود. برفت و جامه اى بر روى بت افكند. يوسف گفت: چنان چرا كردى؟ گفت: او معبود من است. شرم دارم از او كه در مشاهده او معصيت كنم. يوسف عليه السلام گفت: عجب از تو! شرم مى دارى از جمادى كه