167
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

آنگه روى راه [رأى] ايشان چنان راه داد، پس از آنكه آيات را و دلالات بديدند و بدانستند كه مجرم زليخاست كه يوسف را محبوس كنند تا ايهام كنند بر مردمان كه گناهكار يوسف است و بى گناه زليخا. ۱
اين بگفتند و يوسف را به زندان فرستادند. سُدّى گفت سبب زليخا آن بود كه زليخا گفت شوهرش را اين غلام كنعانى مرا رسوا كرد در ميان مردمان. او مى گويد من مراوده كردم او را و من نمى توانم با هر يكى عذر خود تقرير كردن؛ يا مرا دستورى بخش تا بيرون روم و عذر خود ظاهر كنم يا او را محبوس باش تا نيز حديث من نكند و مردم اين حديث از زبان بنهند.
عزيز پيش ملك آمد و گفت: مرا غلامى است كه از او گناهى به وجود آمد و بفرماى تا او را به زندان برند. ملك بفرمود تا يوسف را به زندان بردند و با او دو جوان را به زندان يكى خوانسالار ملك بود و يكى شرابدار و گفتند دو غلام ملك بودند و نام خوانسالار مجلث بود و نام شراب دار بنو ۲ و بر ايشان مَلِك خشم گرفت و سبب خشمِ [او] آن بود كه خبر دادند كه خوانسالار تدبير آن مى كند كه تو را زهر دهند و ساقى از آن خبر دارد و با هم راست كرده اند.
و سببِ اين، آن بود كه جماعتى كه ايشان را از ملك رنج بود از اهل مصر و رعايا، خواستند تا مَلِك را زهر دهند، نشد ايشان را از ره طعام و شراب؛ اين هر دو غلام را بفريفتند و ايشان را مالهاى بسيار وعده دادند. خوانسالار مال بستد و زهر بستد و در طعام كرد؛ ساقى پشيمان شد، مال نستد و زهر نستد. چون وقت طعام و شراب آمد، خوانسالار بيامد و بر طريق عادت طعام آورد و شراب دار آمد و گفت اين طعام مخور كه زهرآلود است. خوانسالار گفت: ايها الملك! آن شراب نيز كه او دارد، زهرآلود است. ملك گفت: چنين است؟ گفت: دروغ مى گويد. گفت: او نيز دروغ

1.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۶۹.

2.خ ل: نبو.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
166

و تَحَيُّر؛ چنان كه بى خود شدند و هوش از ايشان برفت كه دست مى بريدند و از نظاره جمال يوسف خبر نداشتند از اَلَمْ. آنگه از سر تعجب و تحير گفتند بركت باد؛ ۱ يعنى منزها خدايا كه چنين خلق آفريند. ۲
گفتند ما او را از اين كار كه بر او تهمت مى نهند، دور مى بينيم و بر كناره مى بينيم از آنچه در او ديديم از سيماى خير و علامت رُشد و عفت و صلاح، اين نه آدمى است. ۳ چنين شخص خريده نباشد و بنده نتواند بودن، اين نيست الا فرشته كريم. زليخا گفت آن زنان ملامت كننده را كه تا يوسف را نديده بودند، زبان ملامت دراز كرده بودند؛ چون او را بديدند روى به ملامت خود نهادند و بدانستند كه ايشان به ملامت اولى ترند و زليخا دست يافت و عذرش روشن شد. گفت: اين آن شخص است كه [شما] مرا در حق او ملامت كرديد.
آنگه بر خويشتن اقرار داد من او را مراودت كردم و مطالبت از نفس؛ او خويشتن نگاه داشت و امتناع كرد. آنان زنان او را گفتند، چرا فرمان او نكنى؟ گفت فرمان خدا رها نكنم كه فرمان او كنم. عند آن زليخا گفت: اگر آنچه منش فرمايم، نكند، به زندانش باز دارند و از جمله ذليلان و خواران شود. او را تأكيد ۴ كردند، به زندان. ۵
يوسف عليه السلام روى از ايشان بگردانيد و با خداى تعالى به مناجات گفت: خداوند من و پروردگار من! زندان دوست تر دارم از آنچه ايشان مرا به آن مى خوانند. ۶ و اگر كيد ايشان از من برنگردانى به الطاف و مرا با خود رها كنى، من ميل مى كنم به ايشان و اگر لطف تو مرا درنيابد، من از جمله جاهلان باشم. خداى تعالى او را اجابت كرد و كيد ايشان از او صرف كرد و او شنواست. ۷

1.همان.

2.خ ل: برگشت باد، پَر گَست باد. روض الجنان، ج ۱۱، ص ۶۴.

3.همان، ص ۶۵.

4.خ ل: تهديد.

5.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۶۶.

6.همان، ص ۶۷.

7.همان، ص ۶۸.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138043
صفحه از 592
پرینت  ارسال به