شيوه استعمال و استنباط معنى آن غير از آن است كه شيخ از آنها دارد. نمونه فراوان از اين نوع واژه ها را در مجلد نخستين كتاب تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازى نشان داده ام و نمونه هاى بسيارى ديگر در دست است كه مجموعاً در مجموعه اى به نام فرهنگ لغات و مصطلحات تفسير ابوالفتوح آماده چاپ گرديده است. اينك نمونه اى از لغات نادره تفسير ابوالفتوح: آتش تاغ، آخرينان، آويخته، آبريز، ازك، آشكاره، اسفرود، انداخت، انزله كردن، انگله، بارانيدن، بجاردن، بسند كار، بشوليده، بهترينه، بهينه، بيديدگى، بيختن، پاتهى، پارنجن، پاتيلچه، بى سامان كار، پايندان، پايندانى، پرستك، پس روى، تاسه، ترسكار، جائيدن، چراغ پاى، چره، چسفان، چند گاهه، چندينى، خارناك، خفيدن، خوار، دختره، درختستان، درخت سنب، درزه، دستره، دويسيده، راستيگر، راستينه، ژفكن، سازو، ستبره، سراشك، سنب، شبيازه، شيياريدن، فرستك، فروختار، فلانه، كال زار، كاهانيدن، كراتين، كش، كفيده، گلگيرى، كنده گر، كوف، گاورس، گرزن، گفت، گرمگاه، گلينه، لاوه گر، لبنك، لخشيده، مادينه، ماستينه، نورده، هازدن، هاشدن، هرشه، هشتده، هفتده، روانيدن، دروده كردن، دمش، چفته، بالان، جره، دستار خوان، رزيدن، افلاختن، ركو، دل دورى، پژهان، فرودان، گريان، نان، تنك، اندبارها، اهر، ياسه، مهرك، زور، نماز كنى، هنجمك، واميار، گلو، گرفت، چشم افساى، باژاستان، انگشت، دستار خوان، گربان، نشناس، بسودن، سرپوشيده، بهى، هوا گرفتن، شنگ موى، كم دانان، سلامگاه، مهترك، بينى دره، نهادگى، ورزا، واپس، تخته بند، باجبان.
در حقيقت تركيبات فارسى و عربى كه در تفسير ابوالفتوح ديده مى شود؛ از ويژگيهاى نثر شيخ است و پيشينيان او نه بدان صورت تركيباتى آورده اند و نه بدان معنى كه وى استنباط كرده و به كار برده، استعمال كرده اند و از اين روست كه نثرى شيوا و تا حد مقدور بر كنار از تكلفات الفاظ تازى است و لطافت و روانى همراه با جزالت و استوارى كلام در آن به خوبى محسوس است.