171
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

نه ام كه هيچ طعام به شما نيارند... . ۱
و من رها كردم دين و طريقه قومى كه ايشان به خداى ايمان ندارند و به سراى بازپسين، يعنى كافرند به قيامت، و من پيروى مى كنم دين و ملت پدران خود را كه ابرهيم و اسحاق و يعقوب اند. ما را نيست كه هيچ چيز را انباز و شريك او كنيم.
اين از فضل خداى تعالى بر ما و بر جمله خلايق و ليكن بيشتر مردمان شكر اين نعمت نكنند؛ آنگه با ايشان تقرير كنند توحيد كرد و نقض شرك.
گفت: اى دو رفيق زندان! خدايان پراكنده بهتر باشند يا خداى قهر كنند؟ و براى آن گفت ايشان را اين سخن كه ايشان در زندان بتان داشتند و او را مى پرستيدند و سجده مى كردند، و براى آن پراكنده گفت كه در شكل و صفت متفاوت بودند از كوچك و بزرگ و ميانه، از هر نوعى ساخته. و گفتند: معبودان مختلف را خواست از اصنام و آتش و آفتاب و نجوم و جز آن، و آنان كه چنين باشند، مقهور و مغلوب باشند و خداى تعالى يكى است بى همتا و انباز، و بى مثل و مانند و قاهر و غالب است و قادر بر هر چه خواهد.
آنگه تنبيه كرد ايشان را بر آنچه مى كردند از فساد رأى، گفت: چون كنى شما بدان خدايى كه نمى پرستيد، الاّ نامهايى كه بر نهاده ايد شما و پدران شما... . ۲
آنگه گفت: اين احكام كه شما كرديد، باطل است؛ حكم نيست، الا خداى را (عزوجل) و او فرمود به حكم و حكمت كه جز او را نپرستند.
آنگه اشارت كن به اين جمله كه ذكر او برفت و گفت اين دينى و طريقتى است راست و مستقيم و ليكن بيشتر مردمان ندانند؛ از آنجا كه نظر و تفكر نكرده اند در دليل و اين علمى است كه الاّ به طريق نظر حاصل نشود.
چون يوسف عليه السلام در اين حديث خوض كرد و در اين معنى اطناب و استقصا كرد

1.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۷۶.

2.همان، ص ۷۸.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
170

و آسوده شدند و گفتند رحمت خداى بر تو باد كه تا تو اينجا نبودى، ما دلتنگ و رنجور بوديم و چون تو درآمدى، ما را به ديوار تو راحت و انس پيدا شد و متسلى شديم؛ چه نيكوست روى تو و خوى تو و حديث تو، ما را خبر دهى از مزدِ ما و كفّارة ما و طهارت ما [از گناه] و تا تو اينجايى، ما نخواهيم تا از صحبت تو جدايى كنيم. فَمَنْ اَنْتَ يا فَتى؛ تو كيستى اى جوانمرد؟ گفت: أَنَا يُوسف بن يعقوب صفىّ اللّه ابن اسحاق ذبيح اللّه ابن ابراهيم خليل اللّه . عامل زندان گفت: اى پيغمبر زاده! و اللّه اگر توانستمى تو را رها كردمى و ليكن به آنچه ممكن بُوَد در خدمت و مراعات تو تقصير نكنم، هر جاى كه اختيار كنى و خواهى بنشين. ۱
* * *
گفت نيايد به شما طعامى كه روزى شما كنند و الاّ من خبر دهم شما را به تأويل آن پيش از آنكه به شما آيد. اين از جمله آن است كه خداى تعالى مرا آموخته است. گفتند كه اين براى آن گفت كه دانست كه از آن خوابها كه ايشان پرسيدند، يكى بد است، و از حق عابر آن است كه چون ازو خوابى پرسند كه بد باشد، آن را تعبير نكند و از آن عدول كند و نگويد؛ [براى] آنكه اَبو رزين العقيلى گفت كه از رسول صلى الله عليه و آلهشنيدم كه گفت: خواب بر پاى مرغى پرنده باشد تا تعبير نكنند؛ چون تعبير بكنند، بيفتد و خواب جزوى است از چهل و شش جزو از پيغامبرى. خوابى كه بينى، جز با خداوند راى مگو.
و انس مالك روايت كند كه رسول صلى الله عليه و آله گفت: خواب اول براى تعبير كننده راست؛ براى اين سبب يوسف عليه السلام تعلل كرد و از تعبير گفتن عدول كرده و براى آن آغاز حكايتِ علمِ خود كرد كه تا ايهام بيفكند كه او تعبير آن خوابها نمى داند. گفت: وقت را اين تعبير ناگفتنى است و شما را مبادا كه وهم آيد كه من به تعبير اين خواب عالم

1.روض الجنان، ج ۱۱، ص ۷۵.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137977
صفحه از 592
پرینت  ارسال به