بفرمود تا سقايت در رحل ابن يامين نهادند. ۱
بعضى گفتند شكل كاسى بود زرين جوهرى گرانمايه در ميانِ آن، مَلِك به آن آب خوردى، چون طعام عزيز شد براى عزت طعام و حرمت او به اين سقايت مى پيمودند. پس منادى ندا كرد كه اى كاروانيان! شما دزدانيد و دزد آن باشد كه چيزى از حرزى بر گيرد كه نه او را باشد بر خُفيه و پوشيده. ۲
ايشان گفتند: چرا چنين مى گوييد و چه مفقود كرده ايد.
ايشان گفتند: ما صواع ملك نمى يابيم و آن را كه با ميان آرد شتروارى گندم بدهيم و من به آن پايندانم. اين منادى گفت آن كه مهتران كيّالان و كسانى بود كه تولاى آن كار مى كردند. ۳
ايشان در اين معنى سوگند خوردند و [از] اين حال تبرّا كردند. ۴
گفتند به خداى كه شما دانيد كه ما نه براى آن آمده ايم تا در زمين فساد كنيم؛ يعنى راهزنيم و ما دزد نبوده ايم.
گفتند: چه جزا و پاداشت بود آن را؛ يعنى با آن دزدى كه با آن كار كه ذكر او مى رفت، اگر دروغ گوييد.
ايشان گفتند: جزاى او آن بود كه اين صاع در رحل او كه بيابند، بندگى كند خداوند صاع را. اين جزاى چنين جزاى او باشد. ۵ چنين جزا دهيم ستمكاران را. ۶
آنگه بفرمود تا بارهاى ايشان جستن گرفتند و ابتدا به بار برادرانش كردند پيش از وعاى بنيامين. آنگه چون به وعاى او رسيدند، از وعاى او بيرون آوردند. همچنين ما كيد كرديم؛ يعنى تدبير ساختيم براى يوسف. ۷