گفت: بار خدايا! مرا بدادى از ملك بهره تمام براى آنكه همه ملك به او نداد و خداى (عزوجل) و مرا بياموختى تأويل خواب، اى آفريننده آسمان ها و زمين! [تو] خداوند منى و به من اولى ترى و در دنيا و آخرت. جان من برادر بر مسلمانى و مرا بر صالحان و نيكان در رسان؛ يعنى مرا با پدران خود حشر كن و به پايه و درجات ايشان برسان.
خداى تعالى او را در مصر وفات داد و در رود نيل دفن كردند در صندوقى از رخام. و سبب آن بود كه چون فرمان خداى به او رسيد، مردمان مصر در او مشاحت كردند و گفتند هر يك ما در محله خود دفن كنيم تا خير و بركت او با ما باشد، به اين معنى گفت و گو بسيار كردند تا كار بدان جا انجاميد كه نزديك بود كه كارزار كنند. به اين سبب آخر قرار دادند كه او را در رود نيل دفن كنند؛ آنجا كه بخشش آب نيل بود تا آب به او مى رود و به هر محله مى شود و بركت او و خير او آنجا مى رساند تا مردم در اين معنى راست باشند، بر اين قرار دادند و همچنين كردند.
* * *
انس مالك روايت كند كه چون كار يوسف و يعقوب و برادران به مصر مُنتَظم شد و شمل ايشان مجتمع، مدتى بودند آنگه برادران يك روز گفتند با يكديگر كه ما مى دانيم كه چه كارها كرده ايم و چه گناهان كباير ارتكاب كرده ايم. گفتند ما مى دانيم اگر چه يوسف ما را عفو كرد و پدر ما دلخوش كرد، ما ندانيم كه خداى ما را عفو كرده است يا نه؟ بياييد تا طلب عفو خداى كنيم. آنگه بيامدند به يك بار پيش پدر يوسف در پهلوى او نشسته بود و گفتند: اى پدر! ما را كارى افتاده است كه از آن سخت تر نباشد. گفت: آن چه كار است؟ گفتند: آنچه ما با تو و برادر تو كرده ايم، اگر چه عفو كرده ايد ما را و ليكن عفو شما سود ندارد ما را، اگر خداى تعالى عفو نكند ما را؛ از خداى درخواهيد تا ما را عفو كند و چون عفو كرده باشد به وحى معلوم شما كند تا چشم ما روشن شود و دل ما بيارامد. يعقوب عليه السلامبرخاست و به محراب