همه سراى زير و زبر كردند و مادر موسى را با دست آوردند، هيچ نديدند. ۱ به سر تنور نرفتند كه آتش عظيم درو مى بشخيد ۲ وَهم ايشان از آن دور بود. برفتند و خبر دادند فرعون را.
چو ايشان برفتند، مادر موسى خواهر را گفت: كودك را چه كردى؟ گفت: من كودك را نديدم. گفت: كودك در تنور بود. همانا آتش را در تنور نهادى و كودك را بسوختى؟ و جزع كردن گرفت. آنگه به سر تنور آمد و فرو نگريد. موسى عليه السلام در ميان تنور نشسته بود و آتش ۳ گرد او مى گرديد و او را گزند نمى كرد. مادر موسى شادمانه شد و بدانست كه خداى تعالى را در زير آن كار سرى هست. كودك را برفت [برگرفت] ۴ .
عطا و جُبير [جُوَيبِر] و مقاتل و ضَحّاك گفتند از عبداللّه عباس كه فرعون در خواب ديد [كه] آتشى از بيت المقدس بر آمدى و گرد مصر در آمدى و قبطيان را و سراهاى ايشان را بسوختى و بنى اسرائيل را تعرض نكردندى. علماى قوم خود را بخواند و تعبير اين خواب را از ايشان پرسيد. جواب فرعون گفتند از اين شهر مردى بيرون آيد كه هلاك تو و هلاك قوم تو بر دست او باشد و اين اَوان ولادت اوست. بفرمود تا جماعتى را بر زنان آبستن بنى اسرائيل گماشتند تا هر مولودى كه بزاد، آنچه پسر بود، مى كشتند و آنچه دختر بود، رها مى كردند.
وهب گفت: در طلب موسى، نود هزار كودك را بكشتند.
عبداللّه عباس گفت: چون بنى اسرائيل در مصر بسيار شدند، بر مردمان تطاول كردند و معاصى آشكار كردند و خيار ايشان دست از امر معروف و نهى منكر بداشتند. خداى تعالى قبطيان را بر ايشان گماشت تا ايشان را مستضعف بكردند و