217
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

نگاه كرد [نكرد] و آتش در تنور نهاد و تنور بتافت تا نان پزد. قوم فرعون در آمدند و سراى بجستند و بنگريستند، هيچ كودك نديدند و تنورى ديدند آتش از آن زبانه مى زند. برفتند.
چون مادر موسى باز آمد، خواهر را گفت كودك را چه كردى؟ گفت: نديدم او را. گفت: منش در تنور نهادم. چون در نگريدند، موسى در ميان آتش بود و آتش گرد او مى گرديد و او را گزند نمى كرد. دلخوش شدند و او را برگرفتند.
اهل معنى اشارت كردند كه خداى تعالى براى آن چنان ساخت تا آنگه كه او را گويد: او را به آب افكن واثق باشد به آنكه خدايى كه او را در آتش نگاه داشت، در آب هم نگاه دارد.
و روايت ديگر آن است كه تنور به آتش مى جست. مادر موسى چون بشنيد كه قوم فرعون بر در سراى آمدند، از هوش شد و عقل از او برفت. ندانست كه كودك را چه كند. در تنور انداخت و او بگريخت. ايشان در آمدند و گفتند اين زن چه كار داشت اينجا. گفت او با ما آشنايى داشت، به پرسيدن مادر آمد: برفتند. چون چيزى نديدند، مادر موسى دختر را گفت كودك را چه كردم. گفت: ندانم ساعتى بود آواز او از تنور آتش بر آمد. برخاستند و بنگريدند آتش بر او بَرْد و سلام شده بود و او را برگرفتند و دوستى [مدتى] پنهان مى داشتند.
چون طلب سخت شد، خداى تعالى در دل او افكند كه او را تابوتى نِه و در رود نيل افكن. او بيامد و درودگر را گفت تابوتى كن به اين اندازه.
درودگر قبطى بود. گفت: چه خواهى كردن آن را؟ گفت به كار مى آيد مرا. الحاح كرد. مادر موسى نخواست تا دروغى نگويد [بگويد]. گفت كودكى هست مرا مى خواند تا در تابوت او را پنهان كنم كه از فرعون مى ترسم بر او.
او تابوت بساخت و بر اثر او برفت و خانه او بشناخت آنگه بيامد تا گماشتگان اين كار را خبر دهد. خداى تعالى زبانش ببست تا چندان كه خواست كه سخن


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
216

بنده گرفتند و بيگار فرمودند تا آنگه كه خداى ايشان را برهانيد به موسى.
پس چون حمل و اثر آن به مادر موسى پيدا شد، خبر دادند او را كه زن عمران آبستن است. او كس فرستاد زنان را تا ببينند. بيامدند و اختيار كردند؛ هيچ اثر نديدند. هر گه كه دست بر شكم او نهادند، كودك با پشت او مى رفت و مى چسبيد؛ چنان كه اثر آن معلوم نمى شد. برفتند و فرعون را گفتند: هيچ اثرى نيست و اصلى نيست اين حديث را.
چون حمل بر او گران شد و وقت وضع حمل نزديك آمد، از جمله قابلگان كه ايشان را بر اين كار گماشته بودند، يكى بود كه او با مادر موسى دوستى داشتى. چون دردِ زادن گرفت او را، كس فرستاد و اين قابله را حاضر كرد. او را گفت بدان كه حالى چنين پيش آمد و اين دوستى كه مرا با توست، بايد تا مرا نفعى كند به وقتى. اگر ممكن باشد كه مرا يارى دهى بر اين وضع و اين حديث پوشيده دارى. گفت: همچنين كنم.
چون اين حديث بشنيد، در دل گرفت كه فرعون را خبر دهد، اگر مولود پسر باشد. چون مادر موسى بار نهادى، نورى از چشمهاى او بتافت كه چشمهاى ايشان را متحير كرد و دوستى او در دل قابله افتاد سخت. روى به مادر موسى كرد و او را گفت همه عزم من آن بود كه اگر اين مولود پسر باشد يا بكشم اين را يا فرعون را خبر دهم؛ اكنون چون او را بديدم، دوستى از او در دل من افتاد و اين نور روى او گواهى مى دهد كه اين آن كودك است كه دشمن ما و فرعون هست و هلاك ما و فرعون بر دست او باشد، و ليكن دوستى او را رها نمى كند مرا كه مكروهى به رسانم. او را نگاه دار از فرعون و قومش.
چون قابله از سراى مادر موسى بيرون شد، بعضى عيون و جواسيس او را بديدند. خبر به فرعون دادند. تفحص كننده اى را فرعون فرستاد تا بنگرد كسى بيامد و او را خبر كرد او موسى را در خرقه پيچيد و در تنور نهاد. خاله موسى در آمد و نيك

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137707
صفحه از 592
پرینت  ارسال به