219
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

تابان و انگشت در دهن گرفته و از او شيرى [مى] مكيد. خداى تعالى دوستى او در دل آسيه افكند، او را پيش فرعون برد. چون او را بديد، خوش آمد و دوست گرفت او را.
و روايتى ديگر آن است كه آسيه را بَرَصى بر اندام پيدا شده بود كه اطبا از او عاجز آمدند. فرعون اطبّا و اهل علم را حاضر كرد؛ جماعتى كه ايشان اهل علم بودند و كتب اوائل خوانده بودند. او را گفتند ما اين در كتب اوائل خوانده ايم كه دواى اين از جهت رود نيل باشد كه در اين تاريخ در فلان سال و فلان ماه و فلان روز در اين رود كودكى را يابند در تابوتى كه آب دهن آن كودك اين علت را سود دارد.
فرعون كسان را برگماشت تا بر [كنار] آب رود نيل مى بودند تا تابوتى چنين پيدا شد. بگرفتند و پيش فرعون بردند. چون آسيه سر تابوت باز كرد و موسى را بر كنار گرفت، آب دهن او بر گرفت و بر آن بَرَص ماليد. در حال خداى تعالى شفا داد. او را در بر گرفت و بوسه بر روى او داد و او را دوست داشت.
جماعتى او را مى ديدند، گفتند يا مَلِك! ما را گمان چنين است كه اين همان مولود است كه مطلوب توست. اين را ببايد كشت. فرعون همّت كرد تا او را بكشد، آسيه گفت: «قُرّةَ عَيْنٍ لى و لَكَ لا تَقْتُلُوه عَسى اَنْ يَنْفَعنا اَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً»۱ فرعون گفت: اكنون چون تو شفاعت مى كنى، او را به تو بخشيدم. او روشنايى چشم تو است از آن من نيست.
اهل اشارت گفتند خداى تعالى از بركت اين گفتار، آسيه را هدايت داد و اگر فرعون هم اين گفته بودى، او را نيز هدايت دادى و ليكن چون شقاوت بر او غالب بود، آنچه سبب لطف او بود، اختيار نكرد. آسيه را گفتند: چه نامى نهى او را؟ گفت: موسى؛ براى آنكه او را از ميان آب و شجر يافتند. ۲

1.قصص (۲۸): آيه ۹.

2.روض الجنان،ج ۱۵، ص ۹۶ ـ ۱۰۱.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
218

گويد، نتوانست. اشاره مى كرد، نمى دانست. اشاره مى كرد، نمى دانستند كه چه مى گويد. چون بسيارى اشاره كرد، و مفهوم از او چيزى نشد، گفتند ديوانه است. او را بزدند و براندند چون با دوكان ۱ آمد، زبانش گشاده شد. دگر باره برفت تا خبر دهد؛ زبانش بسته شد و چشمش مكفوف شد تا چيزى نتوانست گفتن و چيزى نديد. ديگر باره بزدند و براندند. چون با دكان آمد، زبانش گشاده شد. دگر باره برفت تا خبر دهد. زبانش بسته شد.
او مى آمد در وادى افتاد. با خود گفت اين مولود آن است كه مطلوب فرعون است و اين آيات علامت آن است كه بر حق است. اگر خداى تعالى دگر باره زبان و چشم من با من هد، من به او ايمان آرم. خداى تعالى از او صدق دانست. چشم و زبان او به او داد. او بيامد و به در سراى مادر موسى آمد و اين قصه باز گفت و به موسى ايمان آورد و [او] مؤمن آل فرعون بود حبيب النجار كه خداى تعالى در حق او گفت: «و قال رَجُلٌ مؤمِنٌ مِنْ آلِ فرعون يَكتُمُ ايْمانَه»۲ .
مادر موسى تابوت را به قير كرد و موسى را در او نهاد و در رود نيل افكند و رود نيل كه در مصر مى رود از آن شعبه ها برگرفته بودند، فرعون شعبه اى بزرگ در سراى خود آورده بود، بستانى ساخته، در او حوض كرده تا آب آنجا در آمدى و به رهى ديگر با رود رفتى. فرعون بر كناره حوض تخت نهاده بود تنزّه را و با آسيه نشسته، خداى تعالى فرشته اى بر آن تابوت گماشت تا آن را به شعبه سراى فرعون راند. چون در سراى بستان رفت و به حوض آب در آمد، درنگريد، تابوتى ديد مقّير. فرعون گفت: بگيريد. برگرفتند و پيش او بردند. تابوتى بود و قفلى بر او نهاده؛ چندان كه خواستند تا بشكنند يا بگشايند، ممكن نبود. آسيه گفت به من دهيد او را. به او دادند. او قفل بگشاد و در نگريد، كودكى ديد و از ميان چشمهاى او نورى

1.به دكان.

2.مؤمن (۴۰): آيه ۲۸.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137563
صفحه از 592
پرینت  ارسال به