221
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

دوست داشت. اين قول عبداللّه عباس است. عَطيّة العوفى گفت: او را مسحه اى از جمال دادند كه هر كه او را بديدى، دوست داشتى او را. قتاده گفت: خداى تعالى ملاحتى در چشم او نهاد كه هيچ كس او را نديد، و الاّ كه دوست داشت او را. وتا تو را تربيت و غذا و طعام و شراب به نظر من باشد. آنگه كه خواهرت مى رفت و مى گفت: ره نمايم شما را بر اهل بيتى كه او را تكفل كنند و اين آن بود كه چون آسيه او را بگرفت و به فرزندى بپذيرفت، كس فرستاد دايگان را بياوردند. او شير هيچ كس نگرفت و اين حديث در مصر فاش شد و طلب دايه مى كردند كه او را شير دهد.
خواهر موسى عليه السلام بيامد، و نام او مريم بود، و ايشان را گفت: راه نمايم شما را بر اهل بيتى كه او را تكفل كنند و در خويشتن پذيرند؟ گفتند: بلى. مادر موسى بيامد و پستان در دهان او نهاد. او پستان مادر بستد و شير باز خورد، پس از آنكه شير هيچ كس نمى گرفت. آسيه گفت: تو را ببايد آمدن و اين كودك را دايگى كردن. او گفت: من نتوانم اينجا آمدن كه من دگر كودكان دارم و خانه ام ضايع شود و ليكن اگر او را به من دهى، ضمان كنم كه او را شير دهم و نكو دارم. چون ديدند كه جز از شير او نمى گيرد، به ضرورت او را به مادر او دادند.
ما تو را با مادرت داديم كه تا چشم او روشن شود و غمناك نباشد و اين از جمله نعمتها است كه خداى تعالى بر او مى شمارد و نيز از نعمتها آنكه، مردى را بكشتى؛ يعنى آن قِبطى را كه قصه او بيايد در جاى خود، ان شاءاللّه . ما تو را از غم برهانيم، چون او دلتنگ و خائف بود كه او را طلب [مى]كرده اند تا به قصاص قبطى بكشند او را. و امتحان كرديم تو را امتحان كردنى؛ يعنى ما با تو معامله آزمايندگان كرديم تا تو را خالص كرديم براى نبوت. ۱
پس مقام كردى سالها در اهل مدين چون به نزديك شعيب شد. گفتند: ده سال

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۱۴۸ ـ ۱۵۱.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
220

ولادت

موسى عليه السلام از مادر بزاده بود و فرعون خوابى هايل ديده كه آتشى از محله بنى اسرائيل بر آمد و به يك روايت از بيت المقدس و گرد سراى او بر آمد و او را بسوخت و كوشك و سراى او بسوخت و او معبران او بخواند و اين خواب به ايشان بگفت. ايشان گفتند دليل آن مى كند اين خواب كه مولودى آيد در اين سالها از بنى اسرائيل كه ملك تو از دست تو بشود و هلاك تو بر دست او باشد. او بفرمود تا زنان آبستن را تفحص كردند و كودكانى را كه حاصل مى شدند، هر چه پسر بود، مى كشتند و هر چه دختر بود رها مى كردند.
چون سالى چند بر اين بر آمد و نسل بنى اسرائيل كم ببودند، قبطيان پيش فرعون آمدند، گفتند: نسل بنى اسرائيل كم شد و بيم آن است كه ما را بندگان نباشند، اگر بنى اسرائيل كم شوند. فرعون گفت: اكنون قرار آن است كه سالى بكشند و سالى نكشند. هارون آن سال زاد كه نمى كشتند و موسى آن سال زاد كه مى كشتند. چون مادر موسى بار بنهاد، مى ترسيد و ندانست كه چه كند. خداى تعالى در دل او افكند كه تابوت بساخت از چوب و آن تابوت مؤمن آل فرعون كرد، حِزبيل و محلوج در آنجا نهاد و موسى را در آنجا نهاد و بندها به قير استوار كرد به فرمان خداى تعالى به رود نيل انداخت. رود او را ببرد و به شعبه اى كه رهگذر آب بود به سراى فرعون، با آنجا برد و فرعون با آسيه بر تختى بود و آب در بركه اى مى رفت و از رهگذر ديگر بيرون مى شد. فرعون نگاه كرد، تابوتى ديد به قير [مُقَيَّر ]كه آب مى آورد. بفرمود كه بگرفتند و پيش او بردند. تابوتى ديد قفل بر او نهاده. چاره ساختند و قفل بگشادند، كودكى را ديدند در او. فرعون گفت: اين را ببايد كشتن. آسيه گفت: مكش اين را كه باشد كه ما را از اين نفع بود يا اين را به فرزندى بپذيريم. فرعون گفت: همچنين كنيم. و دوستى از خود بر تو افكندم تا چنان كرديم تو را تا هر كه تو را بيند دوست دارد تو را تا فرعون كه از او دشمن تر نبود تو را

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135687
صفحه از 592
پرینت  ارسال به