231
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

مى خورند. موسى عليه السلام عصا بر آب زد. گوسفندان از آن آب خوردند؛ هر بچه كه آوردند، ابلق بود. شعيب بدانست كه آن روزى است كه خداى تعالى به او داده جمله تسليم او كرد. ۱
مجاهد گفت: چون موسى عليه السلام اجل ده سال به سر برد، شعيب دختر به او [داد] و ده سال ديگر بر شعيب مقام كرد. بيست سال بَرِ او بماند. آنگه دستورى خواست تا با مصر شود. با زيارت مادر و خواهر. شعيب دستورى داد.
موسى برخاست و اهل خود بر گرفت با مال و گوسفندان و روى به مصر نهاد و ره راست رها كرد. احتراز از ملوك شام. و فصل زمستان بود و اهل او آبستن بود مُقرِب، و او تنها در بيابان مى رفت و ره ندانست. در راه كه مى رفت با كوه طور افتاد با جانب راست. شبى تاريك بود و سرماى سخت بود. زن را درد زادن گرفت و آتش از آتشزنه بيرون نيامد؛ چنان كه قصه او برفت. او نگاه كرد به جانب كوه طور. آتشى ديد. اهلش را گفت: درنگى كن كه من از دور آتش ديدم تا بروم و خبرى آرم با پاره آتشى.
چون موسى عليه السلام به آتش رسيد، ندا كردند او را از جانب راست وادى، در آن جاى از درخت. موسى را ندا كرد خداى تعالى به كلام خود، كلامى كه در درخت آفريد كه: من خداى جهانيانم و نيز ندا كرد كه: عصا بيفكن. موسى عصا بيفكند، مارى گشت. چون موسى عصا ديد مار گشته، مى جنبيد و مى رفت، پنداشتى مارى است خرد و سريع الحركه پشت بر كرده و روى به هزيمت نهاده و باز نايستاد. اى موسى! روى فراز كن و مترس كه تو از جمله ايمنانى. و دست در گريبان كن تا برون آيد سفيدى بى بدلى؛ يعنى بر برصى. چون تو دست سفيد از گريبان بيرون آرى، تو را خوفى پديد آيد؛ دست دگر باره با گريبان بر تا با حال خود شود، تا خوفت بشود. ۲

1.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۲۲ ـ ۱۲۶.

2.همان، ج ۱۵، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۳.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
230

كلبى گفت از ابو صالح از عبداللّه عباس كه او گفت: پدر زن موسى را خانه اى بود كه در او هيچ كس نشدى، الا او و آن دختر كه زن موسى بود. در آن خانه سيزده عصا بود و اين مرد را يازده پسر بود. هر گه كه پسر از آن او بالغ شدى، او را گفتى برو و از آن عصا يكى را بردار. او برفتى تا يكى را برداشتى، آتشى بيامدى و او را بسوختى تا جمله هلاك شدند تا آنگه كه دختر به موسى داد. دختر را گفت: برو و عصايى بيار تا او به دست گيرد او برفت و عصايى از آن نيكوتر گرفت و بياورد. هيچ آفت نرسيد او را. او شادمانه شد و گفت: اى دختر! بشارت باد تو را كه شوهر تو پيغامبرى خواهد بود و او را در اين عصا شأنى و كارى باشد.
چون عصا به موسى داد، موسى را گفت: چون از اينجا بروى و به مفرق الطريق رسى، دو راه پديد آيد: يكى از راست و يكى از چپ. بر دست چپ برو و اگر چه بر دست راست، گياه بيشتر باشد كه در آن مرغزار اژدهايى عظيم باشد و كس آنجا نيارد رفتن كه مرد را و چهار پايان را هلاك كند.
چون آنجا رسيد، گوسفندان سر به جانب راست نهادند و چندان كه موسى خواست تا ايشان را بگرداند، از آن ره نتوانست. او نيز برفت. مرغزارى ديد و گياه بسيار؛ گوسفندان را فراچره كرد. او بخفت و عصا بر زمين فرو زد. اژدهايى پديد آمد و آهنگ گوسفندان كرد. عصا جانورى گشت. با او آويخت و او را بكشت و بيفكند و موسى از خواب برخاست. عصا خون آلود ديد و اژدها كشته يافت. شادمانه شد. بيامد و شعيب را خبر داد. به شعيب گفت دختر را كه اين شوهر تو پيغامبرى باشد و او را در اين عصا شأنى بود.
شعيب چون ديد كه موسى مردى مبارك است و حسن رعايت او ديد آنگه در گوسفندان خير عظيم ديد و ماده بسيار پيدا شد، خواست تا به جاى او مَبَرَّتى كند. او را گفت: امسال هر آنچه اين گوسفندان آرند كه به رنگ ابلق باشد، تو راست. خداى تعالى وحى كرد به موسى در خواب كه اين عصا بر آبى زن كه گوسفندانت

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135663
صفحه از 592
پرینت  ارسال به