هلاك فرعون
چون ۱ فرعون، ظلم و طغيان از حد ببرد ۲ و خداى (عزوجل) هر چه ممكن باشد با او از باب ۳ اعذار و انذار و ابلاغ حجت بكرد و او را چهار صد سال عمر داد در ملك و تمكين كرد. و او الاّ طغيان و عُتوّ نيفزود، وحى كرد به موسى عليه السلام كه مدت فرعون به سر آمد و وقت هلاكش در آمد و نجات اين مستضعفان از دست او. بفرماى بنى اسرائيل را تا حُلىّ كه قبطيان را هست ۴ ، به عاريت بخواهند و در شب برو و ايشان را ببر.
بنى اسرائيل بيامدند و قبطيان را گفتند ما را عروسى و خرّمى هست تا حُلىّ و جواهرى كه شما را هست، به عاريت به ما دهى تا ما روزى چند بداريم. ايشان بدادند. موسى عليه السلام ايشان را خبر داده بود ۵ و بر شبى معيّن وعده كرده؛ ايشان آن شب همه جمع شدند و از مصر بيرون آمدند و عدد ايشان ششصد هزار و بيست هزار مرد مقاتل بود؛ چه هر كس را زير بيست سال بود در آن حساب نبود، و هر كه را بالاى شصت سال بود، در آن حساب نبود.
موسى عليه السلام آن شب از مصر بيرون آمد و جمله بنى اسرائيل با او چون به راه آمدند تا بروند، راه نيافتند. موسى متعجّب فرو ماند. پيران بنى اسرائيل را بخواند و گفت: اين چه حال است و ما چرا راه نمى يابيم؟ گفتند: ما از پدران خود شنيده ايم كه يوسف عليه السلام وصيت كرده است كه چون بنى اسرائيل از اينجا بيرون شوند، بايد تا مرا با خود ببرند، ما از اين سبب راه نمى يابيم. موسى عليه السلام گفت: پس در ميان شما كيست كه او گور يوسف شناسد؟ گفتند: همانا كسى باشد كه شناسد. موسى عليه السلام