برخاسته به مانند نيزها و اين عصا دو سر بود. آن دو سر دو زُفر گشت اين مار را فراخى دوازده گز بود درو دندانهاى بزرگ سطبر او را آوازى بود از دهن و دمش از بينى و به هر آنى از رفتن بر زمين دهن بر نهاد و به يك بار آن چهل خروار چوب و رسن فرو برد و زمين ساده كرد از آن، و آهنگ قوم فرعون كرد و ايشان ازو بگريختند و بر هم افتادند تا از آن ازدحام و مدافعت بيست و پنج هزار مرد بمردند. و فرعون به هزيمت برفت و عقل و هوش رميده و آن روز چهار صد نوبت اطلاق افتاد او را، پس از آنكه به چهل روز يك بار عادت داشت كه به حاجت بنشستى و چنان شد [كه] در شبانه روزى تا به مردن چهل [بار] اطلاق مى بود او را و آنچه ايشان مى كردند به ساليان دراز باطل شد و نيست گشت.
و ساحران را بر روى در آوردند كه چون آن بديدند، مالك نبودند و قادر بر خود از سرعت آنكه ايشان به وهلت اول كه نظر كردند، علم حاصل شد، به روى در آمدند به سجده، پنداشتى كه كسى ايشان را به روى در آورد، گفتند: ايمان آورديم به خداى جهانيان.
ساحران چون چنان ديدند، به ادنى ۱ مايه نظر كه كردند، ايشان را علم حاصل شد به آنكه آن معجزى است خارق عادت و او پيغمبر است و آنچه مى گويد راست مى گويد. به روى در آمدند و سجده كردند و گفتند ما ايمان آورديم به خداى جهانيان كه خداى موسى و هارون است.
در خبر است كه در ميان ايشان هفتاد و دو مرد بودند پشت خم شده از پيرى، و علما و بزرگان ايشان بودند و گفتند ايشان را چهار رئيس بودند: سابور و عازور و حمطحط [حطحط] و مصفى. و اول ايشان ايمان آوردند، پس ديگران متابعت كردند. فرعون چون آن بديد، بر سبيل تجلّد و جبارت گفت: ايمان آورديد به