263
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

كرد، بت پرستيدى. پس هم عابد بود و هم معبود. سُدّى گفت: او و قوم او پيش از آن كه دعوى خدايى كرد، گاو پرستيدندى؛ هر كجا گاوى نكو ديدندى، گفتندى اين خدا [است] و او را عبادت كردندى. گفت: براى ميل و دوستى ايشان گاو را. سامرى از ميانه حيوانات، گوساله اختيار كرد. زجّاج گفت: او اصنامى اختيار كرد براى قومش تا آن را پرستيدندى تَقَرُّباً اِلَيه؛ چنان كه بت پرستان گفتند «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاّ لِيُقَرِّبُونا إِلَى اللّهِ زُلْفى»۱ و روايت كرد ابو عُبيده كه حسن بصرى را پرسيدند كه فرعون چيزى پرستيدى؟ گفت: بزى بزرگ داشت، آن را پرستيدى. ۲
و براى آنكه قوّت موسى عليه السلام آمده بود، گفت: هم باسر آن كار شويم كه به اوّل مى كرديم از كشتن پسران بنى اسرائيل و رها كردن دختران و ما از بالاى ايشان قاهر و غالبيم و ايشان ذليل و اسير مااند.
قوم موسى با موسى اين شكايت كردند. موسى گفت قومش را، از خداى يارى بخواهيد و صبر كنيد و پناه دهيد. زمين خداى راست به ميراث، به آن كس دهد كه خواهد از بندگان، و انجام پرهيز كاران را باشد براى آنكه ايشان با ثواب خداى [شوند].
قوم موسى بر سبيل توجّع و تألّم گفتند: اى موسى! يا نبى اللّه ! دانى كه اينان ما را رنجور داشتند پيش از آمدن تو و نيز پس از آنكه تو بيامدى. چون در هر دو حال ما را در رنج مى بايد بود، آخر فرق چيست ميان حضور و غيبت تو.
***
ايذاى ايشان قوم موسى را آن بود كه وَهب گفت: قوم فرعون بنى اسرائيل را بنده گرفته بودند. ايشان را كارهاى گران فرمود؛ چون سنگ كندن از كوه و نقل كردن و بناى كوشكها و سراها كردن و انواع حِرَف صناعات از گلگيرى و آهنگرى و درود

1.زمر (۳۹): آيه ۳.

2.روض الجنان، ج ۸، ص ۳۴۵.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
262

موسى، پيش از آنكه من دستور دادم شما را؟ اين مكرى است كه شما به يك جاى ساخته ايد در شهر تا اهل اين شهر را بر اندازيد. ندانيد كه با شما چه خواهد رفت. آنگه گفت: بفرمايم تا شما را دست و پاى ببرند از خلاف؛ يعنى دست راست و پاى چپ و بفرمايم شما را تا بر دارها كنند از آن درختان.
ايشان گفتند: هيچ باك نيست؛ هر چه خواهى مى كن كه ما را حق روشن شد. چون بديد كه اصرار كردند و برنمى گردند بفرمودند تا همه را دستهاى راست و پايهاى چپ ببريدند و گفتند اول كسى كه اين عقوبت فرمود، فرعون بود. اين قول عبداللّه عباس است.
آنگه بفرمود تا همه را بر دارها كردند. يا عجب! آن قوم بامداد كافر بودند و چاشتگاه ساحر بودند و در اظهار سحر مبالغه مى كردند و سوگند مى خوردند به عزّت فرعون و نماز پيشين مؤمن بودند ونماز ديگر شهيد بودند و نماز شام به بهشت بودند.
اين حكايت قول سحره است كه ايشان گفتند فرعون را كه تو از ما چه منكر ديدى، جز آنكه ما به آيات خداى ايمان آورديم، چون به ما آمدند. آنگه سخن با فرعون منقطع كردند. چون دست و پاى بريدن ايشان فرمود و بردار كردن، گفتند: خداى ما صبر بر ما ريز و ما را جان بردار مسلمانان؛ يعنى ما را توفيق ده و الطاف پياپى دار تا بر ايمان اثبات كنيم و مقام تا مرگ به ما آيد و مأمون باشيم. ۱
قوم فرعون و اشراف و معروفان ايشان گفتند: رها خواهيد كردن موسى را و قومش را تا در زمين فساد كنند؛ يعنى دعوت او خلق را با خلاف تو و عصيان در تو و ايمان به خداى و عبادت تو رها كند تو را و خدايان تو را.
حسن بصرى گفت: فرعون (عليه اللعنة) بت پرست بود و با آنكه دعوى خدايى

1.روض الجنان، ج ۸، ص ۳۳۹ ـ ۳۴۲.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135801
صفحه از 592
پرینت  ارسال به