267
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

يك ماه برين گذشت و ايشان فراموش كردند خداى تعالى قُمّل فرستاد بر ايشان و كيفيت حال آن بود كه خداى موسى را گفت كه از مصر به در شو. به دهى از دهها[ى] كه آن را عين الشمس خوانند، آنجا پشته اى است، ريگ روان، آنجا دعا كن و عصا بر آن پُشته زن تا من آيتى دگر باز نمايم. موسى عليه السلام به آنجا آمد و دعا كرد و عصا بر آن پشته ريگ زد. خداى تعالى با قُمّل كرد از آنجا برخاستند و در آن بقاياى زرع و كشت و ميوه ايشان افتادند و جمله بخوردند؛ چنان كه پوست زمين باز كردند. آنگه در ايشان و در جامه و اندام ايشان افتادند و ايشان را ايذا مى كردند [و] در طعام و شراب ايشان مى افتادند و هر چه بنهادندى كه باسر آن شدندى پر شده بودى از قمّل، بايستادند و ميان سراها ستونها بر كشيدند وبه گچ و به ساروج بكردند و طعام و شراب بر بالاى آن نهادند كه به وقت حاجت فرو گرفتندى، پر قمّل شده بود.
قتاده گفت: قمل شپشه گندم بود. در گندم ايشان فتاد، مغز آن بخوردى و بپرداختى بيامدى و در ايشان فتادى و در طعام ايشان تا يكى از ايشان ده جريب گندم به آسيا بردى، سه قفيز باز آوردى و آنگه در ايشان و اندام و جامه ايشان افتاد و ايشان را مى گزيد و ايذا مى كرد تا هر موى كه بر سر و اندام ايشان بود، بخورد و ابروها و مژه چشمان نماند و خواب و قرار از ايشان باز داشت. بيامدند و فرياد خواستند از موسى و جزع و فَزَع كردند و سوگند گران خوردند كه از اين پس عهد تباه نكنيم و ايمان آريم و بنى اسرائيل را دست بداريم و مراد تو حاصل كنيم.
موسى عليه السلام دگر براه دعا كرد. خداى تعالى آفت قمّل از ايشان برداشت، پس از آنكه به هفت روز بمانده بود بر ايشان از شنبه تا شنبه. چون بلا از ايشان دور شد، گفتند: ما هرگز از اين جادوتر نديديم، سنگ و ريگ و چوب با حيوان مى كند، به عزّت فرعون كه ما به او هرگز ايمان نياريم. خداى تعالى ايشان را يك ماه ديگر فرو گذاشت. آنگه ضفادع بر ايشان گماشت و آن را به پارسى بَزَغ گويند. همه سراى و خانه و جاى ايشان از آن پر شد در طعام و شراب. هيچ چيز را دست بر ننهادند، و الا


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
266

طاعت تو داريم و بنى اسرائيل با تو بفرستيم.
موسى عليه السلام دعا كرد. خداى تعالى آن طوفان برداشت. ايمان نياوردند و بنى اسرائيل را دستِ بنَداشتند و از آنكه بودند، بتر شدند. خداى تعالى آن سال خِصبى و گياهى داد ايشان را كه مثل آن نديده بودند و كشت و ميوه و زرع و ريع بسيار پديد آمد. ايشان گفتند اين آن است كه ما تمنّا مى كرديم و آنچه ما پنداشتيم كه عذاب است آن خود نعمت و رحمت بود بر ما و اگر از اين پس باران نيايد بر ما نگرايد ما را.
چون يك ماه برين آمد و ايشان در نعمت و عافيت ببودند و در كفران نعمت بيفزودند، خداى تعالى ملخ فرستاد ايشان را در افتاد و جمله زرع و ميوه و گياه و برگ درخت ايشان بخورد و از دشت و صحرا و باغها و خانهاى ايشان افتاد و درها و دارها و چوبها و آهنها و جامه هاى ايشان مى خورد، خانهاشان فرو افتاد و پنداشتى كه چندان كه بيش مى خوردند، هيچ سير نمى شدند و از آن ملخ يكى در خانه اسرائيلى نرفت و ايشان را نرنجانيد. به نفير برِ موسى آمدند و تضرع كردند و گفتند: زنهار يا موسى! خدايت را دعا كن تا اين بلا از ما بردارد كه ما به هر حال از اين بار ايمان آريم و فرمان تو كنيم و دست از بنى اسرائيل بداريم و عهد و ميثاق و پيمان كردند.
موسى عليه السلام دعا كرد. خداى تعالى آن برداشت از ايشان. پس از آنكه هفت روز مقام كرد با ايشان از شنبه تا شنبه و گفتند موسى عليه السلام به دعا كردن به صحرا بيرون شد. چون دعا بكرد، به عصا اشارت كرد به مشرق و مغرب. آن ملخ هم از آنجا كه آمده بودند، باز گشتند و پراكنده شدند، چنان كه يكى نماندند آنجا. چون ملخ برفت، اينان بيامدند به زرعها و باغهاى خود [آمدند ]بقاياى اندك مانده بود. گفتند: مصلحت در آن باشد كه برين كه مانده است قناعت كنيم و برخى روزگار كنيم و دين خود نگاه داريم. و رها نكنيم و به آن عهد نيز وفا نكردند و باسرِ كار خود رفتند.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137093
صفحه از 592
پرینت  ارسال به