يك ماه برين گذشت و ايشان فراموش كردند خداى تعالى قُمّل فرستاد بر ايشان و كيفيت حال آن بود كه خداى موسى را گفت كه از مصر به در شو. به دهى از دهها[ى] كه آن را عين الشمس خوانند، آنجا پشته اى است، ريگ روان، آنجا دعا كن و عصا بر آن پُشته زن تا من آيتى دگر باز نمايم. موسى عليه السلام به آنجا آمد و دعا كرد و عصا بر آن پشته ريگ زد. خداى تعالى با قُمّل كرد از آنجا برخاستند و در آن بقاياى زرع و كشت و ميوه ايشان افتادند و جمله بخوردند؛ چنان كه پوست زمين باز كردند. آنگه در ايشان و در جامه و اندام ايشان افتادند و ايشان را ايذا مى كردند [و] در طعام و شراب ايشان مى افتادند و هر چه بنهادندى كه باسر آن شدندى پر شده بودى از قمّل، بايستادند و ميان سراها ستونها بر كشيدند وبه گچ و به ساروج بكردند و طعام و شراب بر بالاى آن نهادند كه به وقت حاجت فرو گرفتندى، پر قمّل شده بود.
قتاده گفت: قمل شپشه گندم بود. در گندم ايشان فتاد، مغز آن بخوردى و بپرداختى بيامدى و در ايشان فتادى و در طعام ايشان تا يكى از ايشان ده جريب گندم به آسيا بردى، سه قفيز باز آوردى و آنگه در ايشان و اندام و جامه ايشان افتاد و ايشان را مى گزيد و ايذا مى كرد تا هر موى كه بر سر و اندام ايشان بود، بخورد و ابروها و مژه چشمان نماند و خواب و قرار از ايشان باز داشت. بيامدند و فرياد خواستند از موسى و جزع و فَزَع كردند و سوگند گران خوردند كه از اين پس عهد تباه نكنيم و ايمان آريم و بنى اسرائيل را دست بداريم و مراد تو حاصل كنيم.
موسى عليه السلام دگر براه دعا كرد. خداى تعالى آفت قمّل از ايشان برداشت، پس از آنكه به هفت روز بمانده بود بر ايشان از شنبه تا شنبه. چون بلا از ايشان دور شد، گفتند: ما هرگز از اين جادوتر نديديم، سنگ و ريگ و چوب با حيوان مى كند، به عزّت فرعون كه ما به او هرگز ايمان نياريم. خداى تعالى ايشان را يك ماه ديگر فرو گذاشت. آنگه ضفادع بر ايشان گماشت و آن را به پارسى بَزَغ گويند. همه سراى و خانه و جاى ايشان از آن پر شد در طعام و شراب. هيچ چيز را دست بر ننهادند، و الا