273
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

و در معنى تجلى خلاف كردند. عبداللّه عباس گفت: نور او بر كوه طور پيدا شد. ضحّاك گفت حق تعالى بفرمود تا از اين حجابها چندان نور بتافت كه [از] تن [بينى ]گاوى بيرون آيد. عبدالسلام و كعب الاحبار روايت كردند كه چندان نور عرش پيدا كرد كه به سوراخ سوزنى برود و اينان به لفظ عظمت گفتند.
سُدىّ گفت: به مقدار سر انگشتى و مراد انگشت كهين و رفع كرد اين روايت را به انس از رسول عليه السلام كه او اين آيه مى خواند. آنگه انگشت مهين بر بند انگشت كهين نهاد و گفت: اين مقدار نور خداى تعالى تجلى فرمود بر كوه. كوه به زمين فرو شد.
حسن بصرى روايت كرد كه خداى تعالى وحى كرد به كوه كه تو طاقت رؤيت من ندارى. كوه به زمين فرو شد و موسى درو مى نگريد تا هيچ نماند. ۱
خداى تعالى تجلى كرد به كوه براى موسى عليه السلام يعنى در كوه آيتى كرد كه موسى به آن آيت بدانست كه رؤيت بصر بر خداى روا نباشد؛ كوه را پست كرد. بعضى گفتند: چنان كه برفت و بعضى دگر گفتند: ريگ روان شد و اين قول عطيّة العَوفى است. كلبى گفت: پاره پاره كرد تا كوههاى كوچك شد.
انس مالك روايت كند از حضرت رسول عليه السلام در اين آيه كه او گفت: چون خداى تعالى تجلّى كرد به كوه، به شش پاره شد، سه به مدينه افتاد. اُحُد و وَرقان و رَضْوى و سه به مكه افتاد: ثور و ثبير و حرى.
بيشتر مفسران بر آن اند كه آن را ريگ روان كرد تا در جهان مى رود تا به قيامت و بر جاى قرار نگيرد.
موسى بيفتاد بيهوش. وهب گفت: چون موسى عليه السلام سؤال رؤيت كرد، خداى تعالى ابرى و ضيايى فرستاد با رعد و برق و صواعق تا گرد آن كوه در آمد فرشتگان آسمانها را گفت: برويد و بر موسى اعتراض كنيد تا چرا اين سؤال كرد. فرشتگان

1.روض الجنان، ج ۸، ص ۳۷۴ ـ ۳۷۷.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
272

و اين كلام از خداى بشنويم. موسى عليه السلام گفت: بار خدايا! تو عالم ترى به آنچه اينان مى گويند. حق تعالى گفت: روا باشد. بيار ايشان را تا كلام من بشنوند.
موسى عليه السلام بنى اسرائيل را گفت: خداى تعالى دستورى داد كه آن كس كه خواهد از شما با من بيايد و آن شش صد هزار مرد بودند، مردان تمام كه پيران پير و نورسيدگان در آن شمار نبودند. موسى عليه السلام از ايشان هفتاد هزار اختيار كرد. آنگه هفت هزار، آنگه هفتصد، آنگه از ايشان هفتاد و ايشان را بر گرفت و با خود به كوه طور بود. موسى عليه السلامغسل كرد و جامه پاكيزه در پوشيد.
وهب گفت: موسى عليه السلام را در هفتاد حجاب بردند و اين هفتاد مرد را وراى حجاب بداشتند. خداى تعالى وحى كرد به موسى عليه السلام به كلماتى و كلامى كه ذكر آن بيايد بعد از اين. چون ايشان اين بشنيدند و خداى آنچه وحى خواست كرد[ن بر ]موسى عليه السلام، وحى كرد و موسى از حجاب بيرون آمد، گفت ايشان را كلام خداى شنيديد؟ گفتند: كلامى شنيديم و ندانيم تا كلام خداى بود يا نه؟ جز كه چيزى شنيديم و ما را هنوز آن شك حاصل است كه بود واين شك ما زايل نشود، جز كه خداى را به معاينه ببينيم. تو از خداى در خواه تا خود را معاينه به ما نمايد.
موسى عليه السلام گفت: بار خدايا! مى دانى تا اينان چه مى گويند.
چون تعالى گفت: بگو آنچه ايشان مى خواهند. موسى عليه السلام گفت: بار خدايا! بنماى تا به تو نگرم. جواب آمد از قِبَل ربُّ العزّة تو نبينى مرا هرگز و ليكن در كوه نگر، و آن كوهى بود كه از آن بزرگ تر كوه نبود در مَديَن آن را زبير گفتند على قول السُّدّى و او آن بود كه گفت چون خداى تعالى گفت من تجلّى خواهم كرد بر بعضى كوهها، همه سر بر آوردند، مگر كوه زبير كه سر فرو برد و گفت مرا محلّ آن نباشد كه خداى تعالى تجلّى نور خود بر من كند. حق تعالى گفت: به عزّت من كه جز بر تو نيفكنم به تواضعت و اين على طريق التَّمثيل باشد. اگر اين كوه بر جاى خود بماند، تو مرا بينى. آنگه تجلى فرمود.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137005
صفحه از 592
پرینت  ارسال به