كرد و به سه روز گوساله زرين بياراست و مرصّع كرد به انواع جواهر. آنگه از آن خاكى كه جبرئيل عليه السلام پاى بر او نهاده بود، قبضه اى داشت از آن خاك پاره اى در شكم گوساله افكند. از او آوازى بر آمد چون آواز گوساله. و گفتند او براى آن جبرئيل را ديد كه از جمله آن كودكان بود كه در عهد آنكه فرعون كودكان را مى كشت، او را [در ]شكاف كوهى پنهان كرده بودند. جبرئيل او را از پر خود شير داد. از آنجا شعاع او قوى بود تا جبرئيل را بديدى وقتى كه به موسى آمدى و از موسى عليه السلام شنيده بود كه خاكى از قدم جبرئيل بردارند به هر كجا زنند به آواز آيد از عاداتى كه خداى رانده است. او اين چاره را چنين ساخت و براى آن از حيوانات گوساله اختيار كرد كه آن روز كه كار قبطيان و كسانى كه به موسى ايمان نداشتند، گاو پرستيدندى و فرعون از جمله ايشان بود پيش از آنكه دعوى خدايى كرد.
مجاهد گفت: سامرى آن گوساله به صنعت چنان ساخته بود كه مخارق گلوى او چون بادى در زير او دميدندى. آن باد در شكم او افتادى، از گلوى او آواز [گاوى ]بيرون آمدى؛ چنان كه آواز نِى و مِزمار به اختلاف مخارق مختلف مى شود. آنگه او را بياورد و بر مهبّ باد نهاد و پيرامن او استوار كرد تا باد به زير شكم او شود. آنگه ايشان را جمع كرد و گفت: بيا تا بنگرى كه من از آن حلى چه ساختم؟ بيامدند كه چه سخت نيكو پيراسته بود و مرصّع كرده به انواع جواهر. ايشان مى نگريدند تا ناگاه باد بر آمد و در شكم او افتاد و به گلوى او برون آمد. آوازى حاصل آمد بر شبه آواز گاو. ايشان كه آن بديدند، سجده كردند و گفتند: اين خداى شما و خداى موسى است. خداى را اينجا فراموش كرده است و به طور رفته است به طلب او و اين از سر كفر و جهل و تقليد و حب عبادت عِجل گفتند.
سامرى عهد موسى رها كرد. هارون گفت ايشان را پيش از آن: اى قوم! مكنيد اين جهل كه اين فتنه و امتحانى است كه شما را كردند به اين و خداى شما رحمن و بخشنده و روزى دهنده خلقان است. پى من گيريد و فرمان بريد.