ساليان ۱ دراز ايمان خود پنهان داشت ۲ فرعون را ملامت كرد و گفت: زنى بى گناه ۳ را كه مدتها حق خدمت داشت ۴ بر ما، او را بكشتى. فرعون گفت: همانا تو نيز ديوانه شده اى؛ ۵ چنان كه او. گفت: من ديوانه نشده ام و لكن خداى تو ۶ و خداى من و خداى جهانيان آن است كه آسمان و زمين آفريد و كوه و دريا. فرعون ۷ خشم گرفت و او را از پيش خود براند و كس ۸ فرستاد و پدر و مادر او را حاضر كرد ۹ و گفت: همان ۱۰ ديوانگى كه ماشطه را گرفته بود ۱۱ ، اين را گرفته است. مادر ۱۲ و پدر بَرِ او رفتند و او را گفتند تو را چه رسيد. گفت: خير و سلامت. جز آن است كه مرا از كفر و ظلم فرعون دل بگرفت و بيش ۱۳ ازين طاقت نيست مرا از اين ديدن و تحمل كردن. گفتند مكن كه شوهر تو، خداى آسمان و زمين است. گفت: اگر چنان است كه شما گفتى ۱۴ ، بگويى تا براى من تاجى كند و آفتاب را بر مقدمه او نهد و ماه ۱۵ بر مؤخره و ستارگان ۱۶ گرد بر گرد او ۱۷ . گفتند: او اين نتواند كردن ۱۸ . گفت: خداوند و آفريدگار ۱۹ اين چيزها، آن ۲۰ كه برين قادر باشد و اين ۲۱ چيزها مسخر او باشند. ۲۲
فرعون بفرمود تا او را نيز چهار ميخ كردند. ۲۳ عند آن حال آسيه گفت: خداى