297
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

ساليان ۱ دراز ايمان خود پنهان داشت ۲ فرعون را ملامت كرد و گفت: زنى بى گناه ۳ را كه مدتها حق خدمت داشت ۴ بر ما، او را بكشتى. فرعون گفت: همانا تو نيز ديوانه شده اى؛ ۵ چنان كه او. گفت: من ديوانه نشده ام و لكن خداى تو ۶ و خداى من و خداى جهانيان آن است كه آسمان و زمين آفريد و كوه و دريا. فرعون ۷ خشم گرفت و او را از پيش خود براند و كس ۸ فرستاد و پدر و مادر او را حاضر كرد ۹ و گفت: همان ۱۰ ديوانگى كه ماشطه را گرفته بود ۱۱ ، اين را گرفته است. مادر ۱۲ و پدر بَرِ او رفتند و او را گفتند تو را چه رسيد. گفت: خير و سلامت. جز آن است كه مرا از كفر و ظلم فرعون دل بگرفت و بيش ۱۳ ازين طاقت نيست مرا از اين ديدن و تحمل كردن. گفتند مكن كه شوهر تو، خداى آسمان و زمين است. گفت: اگر چنان است كه شما گفتى ۱۴ ، بگويى تا براى من تاجى كند و آفتاب را بر مقدمه او نهد و ماه ۱۵ بر مؤخره و ستارگان ۱۶ گرد بر گرد او ۱۷ . گفتند: او اين نتواند كردن ۱۸ . گفت: خداوند و آفريدگار ۱۹ اين چيزها، آن ۲۰ كه برين قادر باشد و اين ۲۱ چيزها مسخر او باشند. ۲۲
فرعون بفرمود تا او را نيز چهار ميخ كردند. ۲۳ عند آن حال آسيه گفت: خداى

1.سالهاى دراز.

2.مى داشت.

3.بى گناه كه...

4.بر ما داشت.

5.ديوانه شده اى.

6.لكن خداى من و تو و خداى جهانيان...

7.فرعون برو خشم گرفت.

8.براند و پدر و مادر.

9.او را بخواند.

10.همان نوع ديوانگى.

11.آسيه را...

12.ايشان برفتند.

13.و مرا بيش ازين.

14.مى گوييد گفتى بگوييد تا از براى من...

15.و ماه را بر مؤخره...

16.و ستارگان را.

17.گرد بر گرد آن.

18.اين او نتواند كرد.

19.خداوند اين چيزها.

20.آن كس باشد.

21.اين اشيا.

22.پس فرعون بفرمود.

23.به نزد آن حال.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
296

او نماز مى كردند؛ به يك روايت، و به يك روايت ۱ پيرامن او صف زده بودند و او نماز مى كرد. چون چنان ۲ ديدند، برگشتند تا فرعون را خبر دهند ۳ . حزبيل چون ايشان ۴ را بديد كه بر احوال او مطلع شدند، گفت: بار خدايا! دانى ۵ كه صد سال است كه ۶ من ايمان خود پنهان مى دارم. ۷ ازين هر دو آن كس كه اين حال بر من پوشيده دارد و خبر ندهد. بار خدايا! او را توفيق ده و هدايت به دين تو و مرادها[ى ]دنيا حاصل كن او را و آن كس كه اين حال من اظهار كند، بار خدايا هلاك او معجَّل كن و بازگشت او با دوزخ كن.
يكى ازيشان ۸ در راه كه مى آمد، در آن حال انديشه مى كرد و در آنكه سباع و وحوش چگونه مراقبت ۹ و محافظت مى كردند حزبيل را. اين ۱۰ حديث او را لطف شد، ايمان آورد ۱۱ در دل، و آن ديگر برفت و فرعون را خبر داد از آنچه ديده بود. فرعون گفت: برين كه مى گويى، ۱۲ با تو كه گواهى مى دهد. گفت: فلان. او را بياوردند گفت: چه گويى ۱۳ در اين چه اين مرد مى گويد؟ گفت: من خبر ندارم از آنچه او مى گويد و اين گواهى نداد. فرعون بفرمود تا آن را كه سعايت كرده بود، بر دار كردند و اين را كه خبر نداد، عطا دادند و بنواختند و رها كردند.
چون اين حال برفت، آسيه بنت مزاحم كه زن فرعون ۱۴ بود و مؤمنه بود و

1.و روايتى ديگر پيرامن.

2.آن دو مرد برگشتند.

3.خبردار كنند.

4.چون ديد كه ايشان...

5.مى دانى.

6.تا ايمان پنهان مى دارم.

7.بار خدايا از اين هر دو.

8.يكى از ايشان انديشه كرد در آنكه...

9.سباع و وحوش و طيور چگونه محافظت مى كنند.

10.و آن انديشه او را لطف شد.

11.و در دل ايمان آورد.

12.برين كه مى گويى كه گواهى مى دهد.

13.گفت خبر ندارم. فرعون بفرمود تا آن مرد را كه سعايت... .

14.آسيه بنت مزاحم زن فرعون زنى مؤمنه بود.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 136670
صفحه از 592
پرینت  ارسال به