305
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

بازرگان بود و جوهر فروختى. روزى مردى آمد تا جوهر از او خرد از او به مبلغى و او را بدان بسيار سود خواست بودن. چون بيامد تا جوهر عرضه كند، جوهر در صندوق بود و قفل بر زده و كليد در زير سر پدرش بود و پدر خفته بود. پدر را بيدار نكرد و بيامد و مرد را جواب داد و گفت: وقت را ميسر نيست. اگر توقف كنى تا پدرم بيدار شود من از بهاى اين جوهر [دو] ده هزار درم كم بستانم. مرد گفت: مرا تعجيل است، اگر كار من ۱ ترويج كنى ده هزار درم بر آنچه قرار بهاست زيادت بدهم. او گفت: نكنم و روا ندارم كه براى زيادت زر و سيم پدر را بيدار كنم و خواب بر او بياشوبم. ۲ مرد را گسيل كرد و طمع از آن سود ببريد. چون پدر بيدار شد او را خبر دادند بدين حال. پدر او را حمد كرد و دعا كرد و گفت: به بدل اين مرا گاوى است نيكو، به تو دهم و او را دعا كرد به بركت در آن گاو، و آن گاو بستد.
چون اين حال افتاد، خداى تعالى فرمود ايشان را كه گاوى بايد موصوف به اين صفات، در همه بنى اسرائيل الاّ به نزديك او نيافتند. از او بخواستند به احتياط و استقصاى تمام ازو بخريدند به آنكه پوشش پر از زر باز كنند و به او دهند.
عبداللّه عباس و وهب منبّه گفتند: مردى صالح بود در بنى اسرائيل و او را پسرى طفل بود و گوساله اى داشت. چون اجلش نزديك رسيد، آن گوساله را بياورد و بيشه اى بود در آن بيشه ۳ كرد و گفت: اى خداى ابراهيم! اين عِجْل را به تو مى سپارم تا اين فرزندك من بزرگ شود با او دهى و برفت و مادر آن پسر را از اين حال خبر داد و با پيش خدا شد. آن عِجْل در آن بيشه بزرگ گشت و قوى شد و دست به كسى نداد تا اين كودك بزرگ شد. هر روز بيامدى و پشته هيزم ۴ كردى در آن بيشه و بياوردى و بفروختى و نفقه خود و مادر كردى و رضاى مادر را عظيم نگه داشتى.

1.نسخه ح: اگر كار مرا بر آرى.

2.نسخه ح: بياشورم.

3.نسخه ح: رها كرد.

4.نسخه ح: گرد كردى.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
304

بردارد و او دراز عمر بود. او را بكشت تا ميراث او بردارد.
و بهرى دگر گفتند: اين عاميل زنى داشت به جمال و پسر عمّ او مى خواست كه او را به زنى كند. او را بكشت براى آن زن.
كلبى گويد: عاميل دخترى داشت به جمال. اين پسر عم او را به زنى مى خواست، بدو نمى داد. او را بكشت تا ولايت دختر به او افتد و آن مرد را چون بكشت، از آن ده برگرفت و به دهى ديگر برد و بيفكند و گفتند از ميان دو دِه ۱ بيفكند او را.
عكرمه گفت: مسجدى بود بنى اسرائيل را، دوازده در داشت به عدد اسباط بنى اسرائيل. اين مرد را كشته يافتند بر در سبطى، به در سبطى ديگر كشيدند او را. از ميان آن دو سبط خصومت افتاد.
ابن سيرين گفت: اين پسر عم او را بكشت و به در سراى مردى برد و بيفكند در شب، آنگاه بامداد بيامد و طلب خون او مى كرد از آن مرد. بدين سبب از ميان اسباط بنى اسرائيل خصومت افتاد. به نزديك موسى آمدند و گفتند: چنين حالى افتاد و اين كار بر ما مشتبه شد از خداى درخواه تا ما را معلوم كند كه اين مرد را كه كشت. ۲
موسى گفت: خداى شما را مى فرمايد كه گاو بكشى تا معلوم شود كه اين مرد را كه كشته است. ايشان گفتند: بر ما افسوس دارى.
موسى گفت: پناه با خداى مى دهم از آنكه من از جمله جاهلان باشم. ۳
جماعتى ديگر مفسران گفتند ۴ : اين گاو موصوف به اين صفات در همه ۵ بنى اسرائيل نزديك مردى بود كه او با پدر نيكوكار بود و قصه ۶ او آن بود كه او مردى

1.نسخه ح: دو ديه.

2.نسخه ح: كشته است.

3.روض الجنان، ج ۲، ص ۲ ـ ۴.

4.نسخه ح: گفته اند.

5.نسخه ح: در بنى اسرائيل.

6.نسخه ح: از آن بود.

تعداد بازدید : 137413
صفحه از 592
پرینت  ارسال به