307
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

نماز ديگر به خانه باز آمد و مادر را خبر داد. مادر گفت: صواب كردى و ليكن فردا به بازار شو اگر آن مرد را بينى، با او مشورت كن. بگو كه با تو مشورت مى كنم آنچه صلاح من است، در حديث اين گاو مرا خبر ده.
بر دگر روز غلام به بازار آمد. آن مرد را ديد گفت: اى بنده خداى من با تو مشورت مى كنم. آنچه مصلحت من است مرا بفرماى. گفت: برو اين گاو نگه دار كه تا پس ۱ در بنى اسرائيل حادثه اى افتد و ايشان را به اين گاو حاجت باشد. چون از تو خواهند كمتر از پوست او پر از زر ۲ كرده بها مَسِتان.
او برفت. چون در بنى اسرائيل اين حادثه افتاد، در همه بنى اسرائيل گاوى كه بر اين صفت بود الاّ به نزديك اين غلام نيافتند، از او بخريدند به مراد او به پوست آن گاو پر از زر.
پس چون موسى عليه السلام ايشان را گفت :خداى تعالى مى فرمايد شما را كه گاوى بكشى وپاره اى از آن گاو بر تن كشته زنى تا خداى تعالى او را زنده كند و او بگويد كه مرا كه كشت.
ايشان چون بدانستند كه اين حديث جداست و از قِبَل خداى است، گفتند: يا موسى! دعا كن خداى را تا بيان كند كه اين چه گاوى است؟
موسى عليه السلام جواب داد كه خداى تعالى مى فرمايد: گاوى مى بايد نه بزرگ و نه كوچك ؛ يعنى به سال نه پيرى پير و نه جوان جوان.
آنگه گفتند: اى موسى! حديث سال معلوم شد. در خواه از خداى تعالى تا بيان كند ما را لون اين گاو، تا به چه رنگ مى بايد؟ پس گفت: خداى تعالى مى گويد: اين گاوى مى بايد زرد و سخت زرد.
چون لَوْن معلوم شد. گفتند: يا رسول اللّه ! از خداى درخواه تا باز نمايد كه اين چه

1.نسخه ح: تا بسى نرود كه در...

2.نسخه ح: پر زر.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
306

يك روز مادر او را گفت: پدر تو را در اين بيشه گوساله اى هست، به خداى ابراهيم سپرده بوده است اگر بروى و آن وديعه باز خواهى كه او وديعه دارى است كه ودايع به نزديك او ضايع نشود و وديعه تو را باز دهد. غلام بيامد ۱ و به بيشه در آمد و گفت: اى خداوندى كه وديعه تو ۲ ضايع نشود! آن وديعه پدرم به من باز ده. نگاه كرد. گاوى مى آمد بزرگ تر آنچه ممكن باشد و نيكوتر تا پيش او بايستاد. به نام خداى، رسن بر سر او كرد. چون به بازار در آمد، مردمان را از نيكويى آن گاو و بزرگى او عجب آمد. به خانه آورد. مادر او را گفت: مصلحت در آن است كه اين گاو بفروشى و در سرمايه گيرى و بدان كار مى كنى. ۳
بر دگر روز به بازار برد و قيمت گاو در آن روزگار سه درم بود. مادر را گفت: به چند فروشم اين گاو؟ گفت: قيمت سه درم است و ليكن به هر بها كه خواهند تا خبر ندهى مفروش. چون گاو به بازار در آورد، مردى در آمد و گفت: اين گاو به چند فروشى؟ گفت: قيمت بازار سه درم است. گفت: سه درم از من بستان. گفت: تا مادر را خبر دهم. گفت: قيمت سه درم است. شش درم از من بستان و مادر را خبر مكن! گفت: نستانم. او درم دوازده كرد و بيست و چهار كرد. او مى گفت: ممكن نيست تا من مادر را خبر ندهم. او همچنين مى فرمود تا به آنجا رسانيد كه گفت: پوست اين گاو ۴ را پر زر كرده بستان و با مادر رجوع مكن. گفت: ممكن نيست مردم از آن بخنديدند و گفتند بى خرد غلام ۵ است اين.
در تفسير مى آيد كه آن فرشته اى بود كه خداى تعالى او را فرستاده بود به امتحان تا بِرّ اين كودك ۶ با مادر به خلقان نمايد تا ايشان را تنبيه باشد و بدانند كه كس بر طاعت خداى تعالى و رضاى مادر و پدر نگاه داشتن، زيان نكند.

1.نسخه ح: در بيشه.

2.نسخه ح: به نزد تو.

3.نسخه ح: پسر دگر روز...

4.نسخه ح: گاو پر زر...

5.نسخه ح: غلامى است.

6.نسخه ح: كودك به حق مادر.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135829
صفحه از 592
پرینت  ارسال به