315
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

علامت كند تا تميز تواند كردن. اين اول عصيانى بود كه او كرد.
باز چون موسى عليه السلام از دريا بگذشت فرعون و قومش هلاك شدند. موسى رياست و ولايت مذبح و قربان به هارون داد. هر كه را قربانى بودى، بياوردى و به هارون دادى تا هارون بر مذبح نهادى. آتش بيامدى و آن قربان بسوختى. قارون را از آن سخت آمد. گفت: يا موسى! اين چه قسمت است كه تو كردى. نبوت تو راست و رياست برادرت را هارون، و از اين هر دو هيچ مرا نصيبى نيست. موسى عليه السلامگفت: اين نه من كردم كه اين را به من تعلقى نيست. اين را خداى كرده است.
قارون گفت: من تو را باور ندارم به اين حديث تا مرا آيتى ننمايى. گفت: من تو را آيتى روشن نمايم درين باب. آنگه رؤساى بنى اسرائيل را جمع كرد، گفت: جمله عصاهاى خود را بياريد و در اين عبادت خانه بنهيد. ايشان همچنان كردند. قارون و هارون هم عصاهاى خود را در آنجا انداختند. موسى گفت: امشب رها كنيد و فردا بامداد بياييد. هر كسى عصاى خود بنگريد و عصاى هارون را نيز بنگريد تا مزيت هارون بر خود بشناسيد. همچنان كردند.
بر دگر روز كه باز آمدند، همه عصا بر حال خود بود، مگر عصاى هارون كه برگى آورده بود و از درخت بادام بود و بر بياورده بود. جمله گفتند ما را معلوم بود و معلوم تر شد فضل هارون، جز قارون كه او گفت: اين بس عجب نيست از آن سحرها كه تو مى كنى، و برخاست و برفت و از موسى اعتزال كرد. او و اتباع او و موسى را ايذا مى كرد و مى رنجانيد و موسى بر آن قرابتى كه ميان ايشان بود، تحمل مى كرد و مدارا، و او را باز مى خواند و او هر روز طاغى تر و بى فرمان تر بود و موسى را دشمن تر؛ تا سرايى بساخت و در سراى، زرين كرد و ديوارهاى او در صفايح زر گرفت و جماعتى بنى اسرائيل روى به او نهادند و او قاعده نهاد كه مردم را طعام دادى بامداد و شبانگاه. چون طعام او بخوردندى، مقام كردندى. و حديث كردندى و مضاحك گفتندى.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
314

سوار با جامهاى ارجوانى و ساز ارجوانى با سيصد كنيزك با جامها و حله ها و سازها بر استران اَشْهَب نشسته بودند.
آنان كه طالبان و مريدان دنيا بودند، گفتند: كاشكى ما را بودى مانند آنكه قارون را داده اند! چه او بهره تمام است از دنيا.
و گفتند آنان كه ايشان را علم دادند به جواب طالبان دنيا، يعنى عالمان گفتند مالداران و مال جويان را: واى بر شما! ثواب خداى بهتر است آنان را كه ايمان آرند و عمل صالح كنند از آنچه او جمع كرده است و تلقين نكنند و توفيق ندهند اين كلمه و اين حكمت، الاّ صابران را. فرو برديم او را و سرايش را به زمين.
اهل سير چنين گفتند كه قارون از جمله علماى بنى اسرائيل بود و تورات بهتر خواندى از ايشان و مردى توانگر بود و سبب بغى او توانگرى بود و كثرت مال.
گفتند اول طغيان و عصيان او آن بود كه خداى تعالى موسى را گفت: قومت را بگو تا هر كسى چهار رسن در گوشه ردا بندد سبز به رنگ آسمان. موسى گفت: بار خدايا! چرا چنين فرمودى و حكمت درين چيست؟ خداى تعالى گفت: براى آن گفتم كه بنى اسرائيل غافل اند و من از آسمان كتابى خواهم فرستادن. فرمودم كه اين خيوط آسمان رنگ در گوشه ردا بندند تا هر كه در آن نگرد، آسمان ياد آيد ايشان را و آنگه من از آسمان كتابى خواهم فرستاد.
موسى عليه السلام گفت: بار خدايا! روا نباشد كه بفرمايى كه ردا جمله سبز كنند؛ چه ترسم كه بنى اسرائيل آن خيوط حقير دارند. حق تعالى گفت: كوچك از كار من كوچك نباشد و حقير نبود. اگر ايشان مرا در صغير طاعت ندارند، در كبير هم ندارند.
موسى عليه السلام بنى اسرائيل را گفت. گفتند سميعيم و مطيعيم. شنيديم و فرمان برداريم. همچنان كردند، مگر قارون كه او اين حديث هزل شناخت و استكبار كرد و فرمان نبرد و گفت: اين خداوندى كند كه بندگان را از يكديگر باز نشناسد اين به

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137669
صفحه از 592
پرینت  ارسال به