317
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

ببايد زدن و هر كه زنا كند، زن دارد ببايد كشتن به رجم.
قارون گفت: اگر چه تو باشى. گفت: اگر چه من باشم. گفت: پس بنى اسرائيل دعوى مى كنند كه تو با فلانه فاجره زنا كرده اى.
موسى عليه السلام گفت: اگر او گويد بر قول او اعتماد كنم. كس فرستاد و او را حاضر كردند. موسى عليه السلام روى به او كرد كه يا فلانه، اين قوم بر من اين دعوى مى كنند و من تو را سوگند مى دهم به آن خدايى كه دريا بشكافت براى بنى اسرائيل و ما را برهانيد، فرعون را با قومش هلاك كرد كه آنچه راست است در اين حادثه، بگوى. زن انديشه كرد، گفت اگر اين راست بگويم و از گناه گذشته توبه كنم، همانا خداى بر من رحمت كند. گفت: لا واللّه كه تو در اين حديث مبرّايى و آنان كه اين مى گويند، بر تو دروغ مى گويند و قارون مرا جعلى داده تا بر تو اين دروغ بگويم و تو را به خود متهم دارم.
موسى عليه السلام روى بر زمين نهاد و گفت: اللّهم اِنْ كَنْتُ رَسولِك فَاغْضِب لى. اگر من رسول توأم، براى من خشم گير! جبرئيل آمد و گفت: يا موسى! خداى تعالى مى گويد من زمين را فرمودم تا طاعت تو دارد، با آنچه خواهى بفرمايى او را در حق او.
موسى عليه السلام بنى اسرائيل را گفت: بدانيد كه خداى تعالى مرا به قارون فرستاده است؛ همچنان كه به فرعون، و او طغيان كرد و خداى او را هلاك كرد و قارون ياغى شد. هر كه با اوست و هواى او خواهد، با او مى باشد و هر كه با من است، ازو دور شود.
همه بگريختيد، جز دو كس كه با او بماندند. موسى عليه السلام گفت: اى زمين! بگير ايشان را. تا به زانو بر زمين فرو شدند. دگر باره گفت: يا اَرْضُ خُذيهِم. تا به كمر بست بر زمين فرو شدند. دگر باره گفت: يا اَرْضُ خُذيهِم تا به گردن به زمين فرو شدند. درين ميانه تضرع مى كردند و فرياد مى خواستند و سوگند مى دادند به حق رحم و خويشى و موسى عليه السلام سخت خشمگين شده بود، اجابت نكرد. دگر باره


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
316

چون خداى تعالى آيت زكات فرستاده و زكات واجب كرد، موسى عليه السلام برخاست و به نزديك قارون آمد، گفت خداى تعالى آيت فرستاد و زكات فرموده. او گفت اين كه تو مى گويى مبلغهاى عظيم من باشد؛ من اين نتوانم كرد. خداى تعالى فرمود: اين تعلّل است كه او مى كند به اندكى و بسيارى، او خود ايمان ندارد و اندك و بسيار چيزى نخواهد دادن. اگر خواهى تو بدانى بروى و او را مسامحتى كنى.
موسى بيامد و گفت: [من از] تو چيزى كمتر بستانم و به تدريج كم مى كرد تا با آن آمد كه گفت: از هر هزار دينار يك دينار بده و از هر هزار درم يك درم و از هر هزار گوسفند يك گوسفند و از هر اسبى چيزى بده. گفت: تا انديشه كنم. به خانه رفت و حساب كرد. بسيارى بر هم آمد، دلش يارى نداد، گفت: نتوانم دادن كه بسيار زياد است.
آنگه كس فرستاد و بنى اسرائيل را بخواند و گفت ببينيد كه موسى هر روز مرا به بلايى و تكليفى مى نهد. اكنون بيامده است تا مال ما بستاند و ما را درويش كند. چه رأى است در حق او؟ گفتند: تو سيّد و مهتر مايى؛ رأى آن باشد كه تو بينى. گفت: رأى من آن است كه فلان زن فاجره را بياريم و او را جعلى دهيم تا او در موسى آويزد و او را متهم كند به خود و برو تشنيع زند كه چون اين حال برو برود، بنى اسرائيل برو خروج كنند، اِمّا بكشند [او را] و اِمّا بازار او شكسته شود و او را رها كنند.
آنگه كس فرستاد و آن زن فاجره را بخواند و او را گفت: تو را كارى چنين مى بايد كردن و تو را هزار دينار بدهم و گفتند طشتى زر. او پذيرفت و گفت: هر آن چه خواهى و حكم كنى. و آنگه برخاست و قصد كرد به مجمع بنى اسرائيل و آنجا بنشست. موسى عليه السلام بيرون آمد و خلقى بسيار حاضر بودند در صحراى فراخ. موسى عليه السلامبر عادت بيرون آمد و خلق بسيارى را در وعظ گرفت. بر ايشان امر به معروف و نهى از منكر مى كرد و مى گفت: هر كه دزدى كند، دستش ببايد بريدن و هر كه قذف كند بى گناهى، او را حدّ بايد زدن و هر كه زنا كند و زن ندارد، صد تازيانه

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135691
صفحه از 592
پرینت  ارسال به