گفت: يا اَرْضُ خذيهم جمله به زمين فرو شدند تا در خبر آورده اند كه هفتاد بار از موسى زنهار خواستند. خداى تعالى وحى نمود به موسى كه از تو هفتاد بار زنهار خواستند، زنهارشان ندادى. به عزّت من كه يك بار اگر از من زنهار خواستندى، ايشان را زنهار دادمى و مرا قريب و مجيب يافتندى.
قتاده گفت روايت كرده اند كه هر روز قامتى بر زمين فرو شوند و به قرار زمين نرسند تا روز قيامت بيايد.
چون اين حال برفت، بنى اسرائيل با يكديگر گفتند: موسى دعا كرد تا خداى قارون را هلاك كرد تا مال و ملك او را باشد و او مستفيد شود به آن.
موسى بشنيد، گفت: بار خدايا! جمله مال و ملك او را نيز بر زمين فرو بر. خداى تعالى اجابت كرد و جمله مال و ملك او به زمين فرو برد. او را هيچ گروهى و لشكرى نبودند كه او را نصرت كنند از خداى تعالى. ۱
بلعم باعورا
حق تعالى گفت: حضرت رسول عليه السلام را: برخوان بر ايشان ـ يعنى بر امت ـ خبر آن كس كه ما آيات خود به او داديم. او از آن بيرون آمد، چون مار كه از پوست بيرون آيد. خلاف كردند در آنكه، كه بود. عبداللّه مسعود گفت: بلعم افنر [اَبَر] بود. عبداللّه عباس گفت: از بنى اسرائيل بود. على بن طلحه گفت از كنعانيان بود از مدينه جبّاران. مقاتل گفت: بلعام بن باعور بن حاب بن لوط، از مدينه بلقاء بود.
و آن شهر را براى آن بلقاء خواندند كه او را پادشاهى بود نام او بالق، و قصه او به روايت عبداللّه عباس و محمد بن اسحاق و سُدّى آن بود كه: چون موسى عليه السلام قصد كارزار جبّاران كرد به زمين بنى كنعان فرود آمد از زمين شام، قوم بلعم به بلعم آمدند