321
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

آهن بود و به خيمه زمرى آمد و ايشان را يافت. آن زن و مرد را به يك جاى خفته ديد، حربه فرو كرد و هر دو را در هم دوخت و هر دو را بر گرفت و بر هوا داشت و در لشكر مى گردانيد. و مى گفت: اللّهم هذا جَزاءُ مَنْ يَعصيك. خداى تعالى طاعون از ايشان برداشت.
اصحاب اخبار گفتند: از آنگه كه طاعون در ايشان افتاد، تا آنگه كه فنحاص ۱ اين عمل كرد به آن فاسق، بشمردند هفتاد هزار مرد به طاعون هلاك شده بودند و اين در يك ساعت از روز بود. از آنجاست كه بنى اسرائيل هنوز عادت دارند و رسم نهاده اند كه از هر ذبيحه را بكشند، فرزندان فنحاص را نصيبى كنند. ۲

نقباى موسى: موسى و عوج بن عنق ۳

بنى اسرائيل فرزندان يعقوب اند عليه السلام، و آن دوازده فرزند بودند. خداى تعالى در هر سبطى از اسباط ايشان نقيبى بداشت چه بهر [هر] فرزندى سبطى شدند و از ايشان قومى بسيار پديد آمد و توالد و تناسل بسيار شد. حق تعالى براى آن تا خلاف نباشد ايشان را، از هر سبطى نقيبى بر انگيخت... . ۴
مجاهد و سدى گفتند: براى آن نقيب خواندند ايشان را كه ايشان را فرمودند تا بر آثار آن جبّاران بشوند، و قصه اين آن بود كه خداى تعالى موسى را و قومش را وعده داد كه زمين مقدسه، كه زمين شام است، به ايشان دهد و قرارگاه ايشان كند و آنگه اين وعده بود در آنجا جباران كنعانى بودند. خداى تعالى گفت: من ايشان را هلاك كنم و زمين و مال و ملك ايشان به ميراث به شما دهم و اين پس از آن بود كه خداى مصر از قبطيان بستد و ايشان را و پيشواى ايشان را كه فرعون بود، هلاك كرد. چون

1.در بعضى نسخ فيحاص ثبت شده است.

2.روض الجنان، ج ۹، ص ۱۱ ـ ۱۴.

3.اين داستان از روى نسخه خطى شماره ۸۱۱۱۶۳۷۸ مجلس شوراى ملى فراهم گرديد.

4.روض الجنان، ج ۶، ص ۲۹۴.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
320

موسى را دعا كرد و قوم خود را نفرين. او را گفتند: يا بلعم! اين چيست كه مى گويى؟ ما تو را به اين آورديم تا ما را لعنت كنى و موسى را دعا؟ گفت: من نخواستم تا چنين گويم. قصد من خلاف اين بود وليكن به زبانم چنين رفت كه شنيديد. اين كار خدايى است و خداى را غلبه نتوان كرد بر كارش.
حق تعالى فرمان داد تا زبانش از دهن بيرون افتاد و بر سينه افتاد. گفت: من نگفتم كه دين و دنيا از من بشود؟ اكنون رفت و هيچ چاره نماند، مگر مكر و حيلت. گفتند: چه حيلت سازيم؟ گفت: زنان را بياراييد و متاعها و چيزها به ايشان دهيد تا به لشگر گاه موسى بروند و خويشتن را بر ايشان عرضه كنند و اگر مراودت كند، ايشان را منع نكنند؛ چه اگر يك تن از ايشان زنا كند، ايشان را نصرت و ظفر نباشد.
ايشان همچنين كردند و زنان را بياراستند و متاعها در دست ايشان دادند و اين وصايت كردند و آنجا فرستادند. چون زنان آنجا رفتند، زنى بجمال نام او گتى بنت صور، به مردى بگذشت از بزرگان بنى اسرائيل، نام او زمرى بن سلوم و او پسر سبط شمعون بن يعقوب بود. او را بديد، از جمال او متعجّب بماند. او را استدعا كرد. او اجابت كرد و دست آن زن گرفت و آورد تا پيش موسى عليه السلام و گفت: يا موسى! دانم تا خواهى گفتن اين زن به اين جمال بر ما حرام است. گفت: اى، واللّه ! حرام است و دست بدار از او. گفت: لا، واللّه كه هرگز فرمان تو نبرم در اين باب و دست او گرفت و او را به خيمه خود برد و با او خلوت كرد و همچنين ديگر مردان، با ديگر زنان كنعانيان خلوت ساختند و زنا كردند.
خداى تعالى طاعون فرستاد بر ايشان، و مردى بود بر ايشان در لشكر موسى نام او فيحاص بن العيزار بن هارون. او مردى بود قوى و با شوكت و قوّت، و اسفهسالار لشكر موسى بود و در اين وقت كه زمرى اين سخن گفت موسى را، او غايب بود. چون باز آمد، آن طاعون ديد در بنى اسرائيل افتاده. گفت: چه رسيده اينان را و چه كردند اينان؟ قصه به او بگفتند، او بيامد و حربه برداشت و آمد و حربه او از جمله

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 136617
صفحه از 592
پرینت  ارسال به