329
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

او را رها كرد و آن كس كه طاعت نداشت، بگرفت او را و بكشت. تا سى و يك پادشاه را بكشت و زمين شام مستخلص شد او را و مالها[ى] ايشان و غنايم جمع كرد و غنايم پيش از اين پيغمبران را حلال نبود. پيغامبر ما را حلال كردند. عادت چنان بود كه بنهادندى به جاى صدقه و قربان آنچه از آن مقبول بودى. آتشى بيامدى و آن را بسوختى و آنچه مقبول نبودى، بر جاى بماندى. يوشع بفرمود تا آن مالها و غنايم بياوردند و به قربانگاه بنهادند. هيچ آتش تعرض او نكرد. يوشع گفت: درين غنيمت خيانت كرده اند و بسيار بگفت كه آنچه برگرفته، با جاى آرى. خائن مقر نيامد تا او آن جماعتى را كه متهم بودند، پيش خواند و دست يك يك به دست مى گرفت. چون به آن مرد رسيد كه خيانت كرده بود، باز آور او برفت سر گاوى از زر پيراسته مكلل به ياقوت و جواهر بياورد و در ميان غنايم و قربان بنهاد.
يوشع بفرمود تا آن مرد را ببستند و با آن غنايم بنهادند. آتشى از آسمان بيامد و همه را بسوخت و مرد را نيز بسوخت.
و يوشع عليه السلام از پس موسى بيست و هفت سال تدبير كار بنى اسرائيل كرد و آنگاه وفات آمد او را و دفن كردند او را به كوه افراهم، و عمر او صد و بيست و شش سال بود ـ واللّه ولى التوفيق. ۱

1.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۳۲.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
328

در شهر آن را به حصار داد.
چون ماه هفتم در آمد، يوشع بفرمود تا لشكر تعبيه كردند و سروها داشتند به جاى بوق بفرمود تا به يك بار بدميد و لشكر آواز نعره بلند كردند. ديوار شهرستان بيوفتاد و بنى اسرائيل در شهر شدند و با جباران قتال كردند و ايشان را منهزم و مقهور بكردند و بكشتند.
در خبر مى آيد كه چند مرد از بنى اسرائيل بر يك مرد جمع شدندى تا سر از تن او جدا كنند. به چند ساعت آن روز توانستندى كردن از عظم خلق ايشان، و اين كارزار روز آدينه بود، نماز شام به تنگ برسيد و آفتاب فرو خواست شدن. به يك روايت، و به يك روايت فرو شد، يوشع نگاه كرد بعضى ازيشان مانده بودند و انديشه كرد كه اگر شب درآيد، كشتن ايشان فوت شود، خداى را دعا كرد و گفت: بارخدايا! آفتاب بازآر براى من. چون آفتاب باز آمد، گفت: اى آفتاب! تو در طاعت خداى و من در طاعت خداام. توقف كن براى من تا اين دشمنان خداى را دمار بر آريم. آفتاب باز آمد. در جاى خود بايستاد و هيچ سير نكرد تايك ساعت برفت و بنى اسرائيل و يوشع آن بقيه كافران را بكشتند. آنگه آفتاب فرو شد. ۱
چون يوشع بن نون آن جباران را بكشت و زمين ازيشان پاك كرد، كس فرستاد به پادشاه ارمانيان و آن پنج پادشاه بودند. همه به طاعت پيش او آمدند. و يك روايت آن است كه ايشان مجتمع شدند و به خصومت يوشع بيرون آمدند. يوشع عليه السلام لشكر بنى اسرائيل را به قتال ايشان فرستاد و ايشان را بكشت و بعض را با شِعب كوهى بختند [پيختند] خداى تعالى تگرگى با سنگها آميخته بر ايشان فرستاد و ايشان را هلاك كرد و آن پنج پادشاه گرفتار شدند. يوشع بفرمود تا ايشان را بياويختند در شهر شامها كس فرستاد و ملوك ايشان را دعوت كرد. هر كه به طاعت آمد و ايمان آورد،

1.روض الجنان، ج ۶، ص ۳۲۲ ـ ۳۲۷.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137717
صفحه از 592
پرینت  ارسال به