333
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

پديد آمدند. بنى اسرائيل گفتند: «ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ» . ۱ چون بنى اسرائيل اين سخن كردند، خداى تعالى جبرئيل را فرستاد به اشموئيل و عصايى و قَرْنى، اعنى سُرولى ۲ ، روغنى در او كرده كه آن را روغن قدس خواند و گفت: خدايت سلام مى كند ۳ و مى گويد پادشاه ۴ بنى اسرائيل آن بود كه به بالاى اين عصا برابر بود و اين روغن بر سر او ريزى، گرد سر او برگردد و به رويش فرو نيايد و از علامت او اين بود كه چون از در سراى تو درآيد، اين روغن بجوشيدن آيد. چون شخصى چنين بود، سر او به اين روغن مُدَهَّن بكن و به پادشاه بنى اسرائيلش كن.
اشموئيل كس فرستاد و بطن بنى اسرائيل را مى خواند و ايشان مى آمدند و خويشتن به عصا اندازه مى گرفتند. ۵ . بالاى كس با آن ۶ موافق نبود و روغن در قرن ساكن بود.
و طالوت را نام به سريانى ۷ ساذُل بود و به عبرى شاول بود و از فرزندان بنيامين بن يعقوب بود. گفتند: مردى دبّاغ بود، اديم كردى.
عكرمه و سُدّى گفتند: سقا بود. به چارپاى آب كشيدى از نيل و گفته اند مُكارى بود. خربنده بود، خرش گم شد. در طلب خر مى گرديد. با غلامى از آن پدرش به در سراى اشموئيل رسيدند. غلام گفت: اگر در نزديك اين پيغامبر شويم، باشد كه ما را خبر دهد از احوال اين چهار پاى. در سراى رفتند و آن قَرن پيش اشموئيل نهاده بود، روغن در وى.
چون طالوت از در سراى در شد و وجوه و اعيان بنى اسرائيل حاضر، روغن جوشيدن گرفت. طالوت بنشست و خواست تا حديث چهار پاى كند. اشموئيل در

1.روض الجنان، ج ۳، ص ۳۴۸ ـ ۳۵۱.

2.نسخه ح: سووى.

3.نسخه ح: مى رساند.

4.پادشاهى.

5.مى كردند و مى گفتند.

6.با او.

7.به عبرانى شاول.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
332

بزرگ كرد در بيت المقدس به پيرى سپرد از جمله علماى بنى اسرائيل تا او را تربيت مى كرد و تورية و علم و احكام شرع مى آموخت او را.
چون بالغ شد و خداى تعالى خواست كه او را به پيغامبرى بفرستد ۱ . جبرئيل را فرستاد و او در پهلوى آن پير خفته بود و پير او را از چشم ۲ فرو نگذاشتى يك ساعت و سخت مشفق بود بر او و كس را بر او استوار نداشتى. جبرئيل عليه السلام به آواز پير او را ندا كرد. كودك از خواب بجست و گفت: اى پدر ۳ ! تو خواندى مرا؟ گفت: نه، كه ترسيد كه او بترسد. گفت: بخسب كه خير است. دگر باره آواز داد. كودك گفت: اى پدر! تو آواز دادى مرا؟ پير گفت: بخسب و اگر آوازى شنوى، جواب نده. به بار سِدِيگر ۴ ، جبرئيل پيدا شد و گفت: من جبرئيلم و خداى تعالى تو را پيغمبرى داد. برخيز و پيغام خداى برين ۵ قوم برسان.

او برخاست و پير را خبر داد. پير گفت: آنچه خداى فرموده است به جاى آر. او برخاست به دعوت كردن در ميان قوم. او را باور نداشتند و گفتند تعجيل مى كنى ۶ به نبوت و خداى هنوز تو را پيغمبرى نداده است و اگر تو پيغمبر خدايى، ما از تو آيت پيغمبرى آن مى خواهيم كه از خداى درخواهى تا براى ما پادشاهى فرستد تا در پيش ما با دشمن ما قتال كند و قوام كار بنى اسرائيل بر ملوك بودى و جهاد مُفَوَّض به پادشاه بودى و پيغامبر پادشاه را مشير و مرشد بودى و مؤيد او به وحى از قِبَل خداى تعالى.
وهب منبّه گفت: خداى تعالى اشموئيل را پيغامبرى بفرستاد، چهل سال پيغامبرى كرد و كار بنى اسرائيل [به استقامت] باز آورد. آن گاه جالوت و عمالقه

1.نسخه ح: فرستد.

2.نسخه ح: از پيش چشم خود نهاد رها نكردى.

3.نسخه ح: اى پير! تو خواستى مرا.

4.در نسخه ح: «به بار سديگر» نيامده.

5.نسخه ح: با اين قوم بر.

6.نسخه ح: تعجيل كنى.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 138080
صفحه از 592
پرینت  ارسال به