شما نادان و آنكه نادان باشد، خر باشد و خربنده به هر حال و بر خر سايس و مستولى باشد؛ اگر چه خربنده است، در تحت امر خرش نكنند. خر اولى تر كه در زير امر او باشد. خرى داشت به افسار. فسارش از دست او بستدند و افسرى بر سر او نهادند بَدَل آن تا پس از آنكه بنده يك خر بود خداوند سيصد هزار خر باشد. اين حديثها بر قول آن كس است كه گفت: كان خربندجاً. وهب مُنَبَّه گفت: دبّاغ بود؛ اگر چه دباغ چرب دست بود و استاد، چو پوست پوستِ سگ باشد، دباغت نپذيرد.
كلبى گفت: مراد به علم، حرب است، علم كالزار نيك دانست تا مطابق و مناسب بسطت جسم بود كه معنى او شجاعت است. اگر چه مردى شجاع بود كه علم حرب نداند، كارش بر نيايد. ۱
بنى اسرائيل ۲ به غايت دراز بودند. او از ايشان به سرى و گردنى درازتر بود. در ميان جمعى مى رفتى، از همه سر برداشته و گردن فراشته بودى.
براى اين به بالاى آن عصا بود كه از آسمان آوردند. ۳
بنى اسرائيل گفتند: اكنون آيت علامت و دلالت پادشاهى او چيست؟ پيغامبر گفت يعنى اشموئيل: علامت پادشاهى او آن است كه تابوت به شما آيد و قصه و صفت او آن بود كه گفتند خداى تعالى تابوتى بر آدم فرو فرستاد در او صورت پيغمبرانى كه از فرزندان او خواستند بودن و خانها[ى] ايشان را به آخر زمان كه خانه رسول ما عليه السلام بود در آخر ايشان از ياقوتى صرخ و صورت و شبح او در آنجا ايستاده ۴ در نماز و پيرامن او اهل البيت و اصحاب او بودند و در پيش او جوانى شمشير بر دوش نهاده بر پيشانى او نوشته: اين برادر و پسر عم اوست. مؤيد است به نصرت از قبل خداى (عزوجل) و خويشان و بنو اعمام و انصار و خدم و خَوَل او گرد بر گرد.