است از ميان اردن و فلسطين خوش، و ابتلا آن بود كه گفت: هر كه از اين جوى آب خورد، از من نيست ۱ ؛ يعنى نه از اهل دين من است، و هر كس كه از اين آب باز نخورد، او از من است و از اهل دين و طاعت من است.
گفتند ايشان را كه از اين جوى نخوريد. اگر خوريد، بيشتر از كفى مخوريد؛ امتثال نكردند و التفات نكردند و همه از آن جوى آب خوردند و تمام خوردند، الاّ اندكى كه خداى تعالى استثنا كرد از او.
در آن اندك خلاف كردند كه از آن آب نخوردند. سدّى گفت چهار هزار بودند و جمله مفسران گفتند سيصد و سيزده مرد بودند. با يكديگر گفتند: اين محال باشد ما را گفتن كه بر كنار آب ايستاده، آب مخورى. بياى تا آب تمام باز خوريم و برگيريم كه از اينجا كه بگذريم، دگر آب نباشد تا فردا. اين ابلهان كه نخورده باشند، به تشنگى بميرند. ما را مُسكَة و قوت باشد.
اين بگفتند و آب بسيار باز خوردند و چهارپايان را سيراب كردند و آن سيصد و سيزده مرد بهرى نخوردند و بهرى كفى آب بيش نخوردند.
آنان كه آب تمام خورده بودند، تشنگى بر ايشان غالب شد و لبهايشان سياه شد. چندان كه آب خوردند، سير نشدند و بر كنار آن جوى بماندند. ضعيف و بى قوت و عبر نتوانستند كردن و به كالزار گاه نرسيدند و به فتح حاضر نيامدند، و آنان كه اندكى خورده بودند، تندرست و قوى به جوى بگذشتند و از تشنگى هيچ زيان نرسيد ايشان را.
چون بگذشت به رود، يعنى طالوت، و آن جماعت اندك از مؤمنان سيصد و سيزده ۲ مرد كه با او بودند، گفتند، يعنى آنان كه منافقان بودند كه آب بسيار خورده