شرط نكردى پيش از كشتن جالوت و من چيزى ندارم كه به صداق دختر تو دهم.
طالوت گفت: من از تو چيزى نمى خواهم كه تو ندارى. تو مرد كارزارى و ما را در اين كوهستان دشمنان هستند اغلف، يعنى ختنه ناكرده. چون دويست مرد ازيشان [بكشى] و به علامت حلقه ايشان با پيش من آرى، من دختر به تو دهم. او بيامد، به آنجا رفت، ايشان را هر كه را يافت، مى كشت و غلفه ايشان با رشته مى كرد تا تمامى دويست كس را بكشت و نشان را با پيش طالوت آورد.
طالوت دختر به او داد و انگشترى ملك در دست او كرد. داوود بر سرير نشست و به عدل مشغول شد و مردم به او اقبال كردند و مايل شدند به او.
جماعتى مفسران روايت كردند كه طالوت حسد برد بر داوود و قصد كشتن او كرد. داوود بگريخت و در كوهى پنهان شد و طالوت در طلب او عالم خراب كرد و هر كس از علما و احبار بنى اسرائيل كه او را نهى كردند از كشتن او، او را بكشت تا در همه بنى اسرائيل جز يك زن نماند از نژاد علما، او را پنهان كردند.
و بعضى از مفسران گفتند پيغامبر بود. و اگر اين روايت درست باشد، صغيره و كبيره در حق او ممنوع بود. پس اولى باشد كه كتاب را صيانت كنند از حديثهاى مطعون.
و گفته اند طالوت چهل سال پادشاهى كرد و ملك به داوود سپرد و با پيش خداى تعالى شد و كار داوود در ملك مقرر شد و بنى اسرائيل جمله بر او مجتمع شدند. ۱