349
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

را واجب است كه با من دهد، دست من به سلسله رسان. دست دراز كرد و سلسله بگرفت.
داوود عليه السلام مدّعى عليه را [گفت]: برخيز، تو نيز دست به سلسله كن. او برخاست و آن عصا به دست گرفته و صاحب وديعت را گفت اين عصا ۱ من دار تا من اين سلسله بگيرم. آنگه گفت: بار خدايا! اگر دانى كه اين وديعت كه او دعوى مى كند به او رسيده است و در دست او حاصل شده است، بار خدا دست من به سلسله رسان. اين بگفت و سلسله به دست بگرفت.
داوود عليه السلام از آن كار تعجب فرو ماند. جبرئيل آمد و گفت دانى كه اين مرد چه مكر كرد و اين قصه شرح داد. داوود عليه السلام مرد را بخواند و جوهر از او بستد و مكر او بر مردمان آشكارا كرد و خداى تعالى اين سلسله برداشت.
خداى تعالى او را به كشتن جالوت صنعت درع در آموخت. او را درع كردن و آيين درع پوشيدن و اين درعى كرد كه پيش ازو كسى چنان درع نكرده بود و درعى درپوشيد كه پيش از او كس چنان درع در نپوشيده بود و آن درعى بود كه سينه داشت و پشت نداشت. ۲
ابوهريره روايت كرد از رسول ۳ اللّه صلى الله عليه و آله گفت: زرقت چشم خجسته باشد، و داوود ازرق چشم بود.
خداى تعالى گفت: كوهها را مسخر كردم با او تا تسبيح مى كردند به بامداد و شبانگاه، و مرغان را نيز مسخر كرديم براى او، همه او را مطيع بودند.
در خبر است كه داوود عليه السلام در محراب زبور خواندى، مرغان هوا بيامدندى و بر بالاى صومعه او پر در پر گستردندى به سماع آواز، همه با فرمان او رجوع كنند و مطيع او باشند.

1.نسخه ح: عصاى من دار.

2.روض الجنان، ج ۳، ص ۳۸۱ ـ ۳۸۴.

3.دنباله داستان در نسخه هاى خطى موجود ديده نشد و از روى نسخه چاپى تكميل گرديد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
348

آواز او به آب روان رسيدى، آب از رفتن و باد از جستن باز ايستادى و آنان كه آواز او شنيدند، در عهد ۱ [او] مزامير و انواع اوتار و ملاهى بساختند.
ضحاك گفت از عبداللّه عباس كه مراد آن سلسله است كه خداى تعالى براى او از آسمان فرو گذاشتى روز حكم ۲ آن چون در هوا حادثه اى پديد آمدى، آن سلسله بجنبيدى و آواز كردى و او ۳ خبر يافتى از آن حادثه و سر اين سلسله به مجره پيوسته بود و آخرش به بالاى ۴ داوود بودى به قامت مردى قوت و احكامش قوت آهن بود و رنگش رنگ آتش بود و حلقهايش گرد بود مفضل به انواع جواهر مسمّر به قضيبهاى لؤلؤتر، هيچ خداوند عاهت و بيمارى و دست در او نزدى، الاّ شفا يافتى و آن سلسله در عهد داوود به جاى بيّنت و سوگند بود بين المدّعى و المُدّعى عليه.
چه كسى بر كسى دعوى كردى، پيش او حاضر آمدندى. او دعوى بشنيدى، آنگه مدعى را گفتى برخيز و سلسله بگير. او دست بكشيدى، اگر بر حق بودى، دستش به سلسله رسيدى و اگر بر حق نبودى، سلسله بر بالا شدى تا آنگه كه بر آن مكر و خديعت بساختند.
و آن، آن بود كه مردى جوهر گرانمايه بود وديعت پيش كسى بنهاد به وقت مطالبه. مرد گفت وديعت با تو دادم. به حكومت پيش داوود افتاد. مرد وديعت دار بايستاد و عصا بگرفت و مجوف كرد و آن جوهر در ميان عصا بنهاد. چون مرد او را به حكومت پيش داوود برد و دعوى كرد، او گفت اين وديعت كه او مى گويد، من به او داده ام.
داوود اول مدّعى را گفت برخيز و دست به سلسله دراز كن. مرد برخاست ۵ و گفت: بار خدايا! اگر دانى كه من در اين دعوى بر حقم و اين وديعه با او سپرده ام و او

1.در عهد او.

2.حكم او.

3.و او در خبر.

4.سر داوود.

5.در متن «برخواست» آمده.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137723
صفحه از 592
پرینت  ارسال به