35
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

اشارت كرد به آن درخت. گفتند: ما از اين نخوريم كه ۱ ما را از اين منع كرده اند. سوگند خورد كه اين درخت نه آن است و من شما را نصيحت مى كنم.
ايشان از آن درخت بخوردند. بادى در آمد و تاج از سر ايشان بربود و حُلّه از ايشان بكند و ايشان برهنه ماندند و مكشوف العورة. آدم در بهشت برميد. مويش به درختى پيچيده شد. خداى تعالى گفت: از من مى گريزى؟ گفت: نه، بار خدايا بل شرم مى دارم از تو. خداى تعالى فرمود: پس چرا خوردى از اين درخت؟ گفت: بار خدايا. ندانستم كه كسى باشد كه سوگند خورد به نام ۲ تو به دروغ. خداى تعالى گفت: از اينجا به زير شوى و بر مار خشم گرفت و او را پرها و پايها بستد، و اين روايت اصحاب الحديث است.
و قولى ديگر آن است كه ايشان را نديد و به ايشان نرسيد. پيغام داد به ايشان بر دست بعضى خزنه بهشت: و قولى ديگر آن است كه ايشان را خمر داد تا مست شدند و در مستى تناول كردند. ۳
در اخبار اهل البيت عليهم السلام چنين آمد كه چون خداى تعالى آدم را بيافريد و حيات درو آفريد، بنشست، او را عطسه ى ۴ فراز آمد. حق تعالى او را الهام داد تا گفت: الحمد للّه . خداى تعالى او را گفت: خداى بر تو رحمت كناد و تو را خود براى رحمت ۵ آفريد و او بر ساق عرش نگريد. اشباحى و تماثيلى ديد بر صورت خود، نام هر يك بر بالا سر او نوشته محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسين.
آدم گفت: بار خدايا پيش از من صورت من خلقى آفريدى؟ گفت: نه. گفت: اينان كه اند؟ گفت: فرزندان تواند و اگر نه ايشانندى، تو را خود نيافريدمى. گفت: بار خدايا گرامى تر بندگانند بَرِ تو؟ گفت: اى آدم اين نامها يادگير تا در وقت درماندگى

1.كه مرا.

2.كه كسى سوگند...

3.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۲۲.

4.عطسه آمد.

5.تو را براى رحمت آفريد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
34

فرستى. گفت: محمد كه باشد؟ گفتند: آخر پيغمبران از فرزندان تو و اگر نه براى او بودى، تو را نيافريدندى.
پس فريشتگان خواستند تا علم آدم امتحان كنند. گفتند يا آدم! اين كيست؟ گفت: زنى است. گفتند: چه نام است اين را؟ گفت: حوا، گفتند: چرا حوا خوانند اين را؟ گفت: آنكه اين را از حىّ آفريد. گفتند: چرا آفريد اين را؟ گفت: تا ما را به يكديگر سكون باشد.
و در خبر است كه رسول عليه السلام گفت: خداى تعالى زنان را از ۱ استخوان پهلو آفريد و آن كژ باشد. اگر خواهى تا راست باز كنى، بشكنى و اگر استمتاع كنى بدو، در او كژى باشد و ظاهر قرآن بر اين است. ۲
اكنون خلاف كردند در آنكه ابليس چگونه به آدم رسيد. قولى آن است كه آدم هر وقت از بهشت بيرون آمدى و ابليس ممنوع نبود از آنكه با او سخن گفتى از بيرون بهشت، و بعضى دگر گفتند آدم عليه السلام بر غُرَف بهشت آمدى و ابليس به او سخن گفتى ۳ از بيرون بهشت، و بعضى ديگر گفتند ابليس از دور اشارتى كرد به ايشان كه غرض او بشناختند.

و قولى ديگر آن است كه در دهن مار شد و مار از جمله فريشتگان بود و پرها و پايها داشت، و از جمله خازنان بهشت بود و با ابليس دوستى داشت. ابليس از او خواست كه: مرا به آدم رسان. او ابليس را در دهن خود پنهان كرد و در بهشت برد. ابليس بيامد برابر ايشان بايستاد ۴ و گريستن گرفت. ايشان او را بشناختند. ۵ گفتند: چرا مى گريى؟ گفت: زيرا كه از درخت خلد و جاودانى نمى خوريد ۶ و ايشان را

1.زنان را استخوان.

2.روض الجنان، ج ۱، ص ۲۱۶.

3.با او سخن كردى.

4.باستاد.

5.نشناختند.

6.نمى خورى.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 139474
صفحه از 592
پرینت  ارسال به