351
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

استغفار او از اين بود. و سخت تر حال او آن است كه گويند ترك مندوب بود و پيغمبران ترك مندوب بسيار كنند و حديث عشق داوود زن اوريا را فرستادن و در پيش تابوت داشتن و قصد آنكه تا او را بكشند تا او زن او را با زنى كند، اين هم قبيح است و هم مُنفَّر و لايق حال انبيا نباشد.
چون به بالاى محراب فرو جستند و در نزديك داوود شدند، بترسيد از ايشان؛ براى آنكه بى دستورى در آمدند و او را وقت عبادت بود و در اين وقت عادت نبودى كه كسى پيش او رفتى. ايشان چون ديدند كه داوود بترسيد، گفتند مترس. ما دو گروهيم مخاصم كه بهرى از ما بر بهرى بغى كرد. ميان ما حكم كن به حق و ما را راه نماى به راه راست. داوود گفت: آن بغى چيست و آن باغى كيست؟ بگوى تا بشنوم. آنگه مدّعى آغاز كرد و گفت: اين برادر من است.
مفسران گفتند چون داوود زن را بخواست، رنجى با دل اوريا آمد. خداى تعالى دو فرشته را فرستاد بر صورت دو مرد با پيش داوود آمدند به شكل دو مخاصم تا او را تنبيه كنند بر آنچه كرده بود. بيامدند و دستورى خواستند. دربان گفت كه اين نه وقت آن است كه كسى پيش داوود رود. اين وقت عبادت است او را؛ شما ببايد رفتن چون داوود بيرون آيد و به حكم گاه بنشيند. باز آمدند و حديث خود عرضه كردند. ايشان فرشته بودند، از در باز گشتند و راه بام گرفتند و از بام فرو جستند و گفتند از كُوَّه محراب فرو آمدند. براى آن داوود از ايشان بترسيد و گمان برد كه جماعتى دشمنان اند كه به قصد او آمده اند. ايشان گفتند لا تخف. آنگه به جاى متخاصمان بنشستند و يكى به منزله مدّعى شد و يكى به منزله مدّعى عليه. و مدعى گفت: اين برادر من است. او نود و نه ميش دارد و من يكى دارم. مرا گفت با من گذار آن را و مرا كافل آن كن تا تكفل آن من كنم و با من در سخن گفتن مغالبه كرد و بر من غالب شد.
داوود گفت: به تحقيق كه ستم كرد تو را به خواستن ميش تو به ميشهاى او و به


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
350

و ما ملك او را قوى كرديم و قوت داديم. عبداللّه عباس گفت: از او قوى تر پادشاهى نبود در عهد او و هر شب سى و سه هزار مرد محراب او نگاه داشتندى. عكرمه گفت: از عبداللّه عباس كه دو مرد از بنى اسرائيل پيش داوود آمدند و يكى بر ديگرى دعوى كرد كه او گاوى از آنِ من [به] غصب مى دارد و مدعى ضعيف بود و مدعى عليه قوى بود.
داوود مدعى را گفت: بيّنه دارى؟ گفت: نه. مدعى عليه را گفت: تو كه صاحب يدى، بيّنه دارى؟ گفت: نه. گفت: برخيزيد تا من در كار شما نگرم. ايشان برفتند. داوود آن شب خواب ديد كه او را گفتند اين مرد مدعى عليه را پيش خوان و بفرماى تا او را بكشند، و از خواب در آمد و گفت اين چه خواب است كه من ديدم و اعتماد نتوان كردن. توقف بايد كرد. يك بار ديگر بديد، توقف كرد. ديگر باره بديد با تهديد. كس فرستاد و ايشان را حاضر كرد و گفت خداى مرا فرموده است و وحى كرد به من در خواب كه تو مدّعى عليه هستى، تو را بكشم. گفت: مرا بى بيّنتى بكشتى؟ گفت: مرا نگفتند كه بيّنت طلب كنم. امرى كردند به قتل تو و من فرمان خداى را تأخير نكنم. چون مرد بدانست كه لابد او را بخواهند كشتن، گفت: يا نبى اللّه ! دانى تا قصه من چيست. من پدر اين مرد را بكشته ام و اين گاو را از او بستده ام، مرا نه براى گاو مى فرمايد كشتن خداى، كشتن خداى براى خون آن مرد. مى فرمايد. داوود عليه السلام بفرمود تا او را به قصاص آن مرد بكشتند به اقرار او. و هيبت او [داوود ]در دل بنى اسرائيل سخت شد. ما او را حكمت داديم، يعنى نبوت.
در اخبار آمد كه اوريا بن حيّان زنى را مى خواست و اوبسى به جمال بود و داوود نود و نه زن داشت و در شرع او روا بودى. داوود نيز خِطبه كرد و او را بخواست. اهل و خويشان و اولياى آن زن رغبت به داوود كردند براى حرمت و مكان او از نبوت و اين در شرع و عقل روا باشد و منعى نيست از او و اگر اين معنى بر خفيه و پوشيدگى رفته باشد نيز مى نبود از وجوهى كه گفتند اين قريب تر است و توبه و

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135778
صفحه از 592
پرینت  ارسال به