355
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

بايستاد و صفيرى بزد. سليمان (عليه الصلوة والسلام) گفت: ۱ مى دانيد تا چه مى گويد؟ گفتند: نه. گفت: مى گويد: من نيم خرما خوردم. خاك بر سر دنيا.
كلبى گفت: از راوى دگر از كعب الاحبار كه او گفت: روزى مرغكى كه او را ورشان گويند، به نزديك سليمان آوازى كرد. او گفت: دانيد تا چه مى گويد؟ گفتند: نه. گفت: مى گويد: بزاييد براى مرگ و بنا كنيد براى بيرانى.
روزى فاخته اى نزديك سليمان آوازى كرد. گفت: دانيد تا چه مى گويد؟ ۲ . ۳ گفتند: نه. گفت مى گويد: چنان كه كنى تو را جزا دهند.
هدهدى بانگ كرد. گفت: دانيد تا چه مى گويد؟ گفت: نه. گفت: مى گويد هر كه او رحمت نكند، برو رحمت نكنند.
صُرَدى بانگ كرد. گفت مى گويد: از خداوند تعالى آمرزش خواهيد اى گناهكاران. براى آن رسول نهى كرد از كشتن او.
طوطى بانگ كرد گفت: مى گويد: هر زنده بميرد و هر نوى كهن شود.
[پرستكى] بانگ كرد. گفت: مى گويد: خيرى تقديم كنيد تا بيابيد. براى [اين ]رسول نهى كرد از كشتن او.
كبوترى بانگ كرد، گفت: مى گويد: تسبيح مى كنم خداوند تعالى را چندان كه آسمان و زمين به آن پر شود.
قُمرى بانگ كرد. گفت: مى گويد: سبحان ربى الاعلى.
گفت: كلاغ لعنت مى كند بر باج ستان.

1.در تفسير اضافه اى دارد: مى گويد اگر دستورى باشد تا بروم و براى بچگان كسبى مى كنم تا بزرگ شوند، آنگه با خدمت تو آيم؟ گفت: روا باشد، مرغ برفت. فرقدالسَّبخر گفت روزى بلبلى به سليمان بگذشت و صفيرى مى زد. سليمان گفت. روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۹.

2.در تفسير اضافه اى دارد: مى گويد: كاشكى تا خلق را نيافريدندى، روض الجنان، ج ۱۵، ص ۱۹.

3.در تفسير اضافه اى دارد: و طاووس آواز داد بر او و گفت: دانى تا چه مى گويد؟


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
354

خلافت و نيابت او را شايد كه به جاى او باشد. از خداى درخواست تا باز نمايد او را. خداى تعالى به اين طريق او را اعلام كرد. ۱
و مسخر كرديم براى سليمان باد سخت را تا به فرمان او مى رفتى تا به آن زمين كه به او بركت كرديم از شام و بيت المقدس.
مفسران گفتند سليمان را عليه السلام بساطى بود چهار فرسنگ در چهار فرسنگ به طول و عرض. چون به سفرى خواستى رفتن يا به غزوى، ساز و لشكر را بر آن بساط نشاندى و بادى عاصف را فرمودى تا بساط برگرفتى و در هوا بردى. آنگه باد نرم را فرمودى تا براندى تا به آنجا كه او خواستى. بامداد يك ماهه راه بردى و شبانگاه يك ماهه باز آوردى.
وهب گفت: ما را حكايت كردند كه به ناحيه بغداد نوشته اى ديدند كه بعضى اصحاب سليمان نوشته بودند، اما از انس و اما از جن، كه ما فرود آمديم آنجا و نه ما بنا كرديم اينجا را و بنا كرده يافتيم بامداد از اصطخر پارس آمديم و اينجا قيلوله كرديم و نماز شام به شام باشيم ان شاء اللّه و ما به همه چيز عالميم و دانا. ۲
***

مقاتل گفت: روزى مرغكى به سليمان (عليه الصلوة والسلام) بگذشت و صفيرى مى زد. سليمان (على نبينا وعليه الصلوة والسلام) اصحاب خود را گفت: دانيد كه اين مرغك چه گفت؟ گفتند: نه يا رسول اللّه . گفت: مى گويد: خداى تو را كرامت و ظفر داد بر دشمن. مى روم تا بچّگان خود را تعهدى كنم و با خدمت تو آيم و برفت.
سليمان (صلوات اللّه عليه) گفت: اكنون بنگريد تا باز آيد. ساعتى باز آمد و

1.روض الجنان، ج ۱۳، ص ۲۵۳.

2.همان، ص ۲۵۴.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135887
صفحه از 592
پرینت  ارسال به