377
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

صد بماند. او بنگريد، آفتاب فرو شده بود، دلتنگ شد. گفت: باز آريد بر من، باز آوردند. فرمود تا همه را پى بكردند و بكشتند و به صدقه دادند به كفاره آنكه او را نماز ديگر فوت شده بود و صد اسب از آن جمله بماند، هر اسبى نيكو كه امروز بينى از نسل ايشان است.
حسن بصرى گفت: چون او اسبان را پى بكرد و در راه خداى قربان بكرد خداى تعالى او را به بدل آن به از مركبى بداد و آن باد بود كه بامداد يكماهه راه ببردى او را و شبانگاه باز آوردى.
عبداللّه عباس گفت: از حضرت اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه و سلامه عليه) پرسيدم از اين آيت. مرا فرمود: يابن عباس! چه شنيده اى در اين آيات؟ گفتم: كعب الاحبار مرا گفت كه سليمان روزى به عرض خيل مشغول شد تا نماز ديگرش فوت شد. گفت باز آريد اين اسبان را و عدد ايشان چهارده بود. بفرمود تا همه را پى كردند و بكشتند. خداى تعالى به عقوبت آنكه او بر اسبان ظلم كرد، چهارده روز ملك ازو بستد. حضرت اميرالمؤمنين على (صلوات اللّه وسلامه عليه) فرمود: كذب كعب. سليمان روزى به جهاد خواست رفتن. بفرمود تا اسبان را بر او عرض كردند. به آن مشغول شد تا آفتاب فرو شد و نماز ديگرش فايت شد. گفت آن فرشتگان كه بر آفتاب موكل اند، باز آريد بر من، يعنى آفتاب را به فرمان خداى. ايشان به فرمان خداى آفتاب را باز آوردند تا او نماز ديگر بكرد به وقت خود. ۱ حق تعالى گفت: ما امتحان كرديم سليمان را و تنى بر كرسى او افكنديم.

سليمان در معرض امتحان خداوند

پس او رجوع كرد با ما و با درگاه ما گريخت. در اين امتحان و جسد خلاف كردند.

1.روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۷۳.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
376

سليمان (على نبينا وعليه الصلوة والسلام) فرمان يافت. دست بداريد از اين كارها، ايشان دست بداشتند و يكى از ايشان بيامد و بر سنگى كلان نقش كرد كه ما بنا كرديم سَلحين و صِرواح و قِرواح و بينون و ميده و هُنيده و اين حصن هايى است به يمن از عمل شياطين.
چون اين آواز بر آمد، ايشان دست از كارها بداشتند و پراكنده شدند و ملك بلقيس با ملك سليمان (عليه الصلوة والسلام) منقرض شد و ملك خداست (جل جلاله) كه زايل نشود. تَعالَى اللّهُ عَنْ ذلك عُلُوّاً كبيراً. ۱

سليمان و اسبان ۲

حق تعالى باز گفت آن نعمت كه بر داوود عليه السلام كرد به دادن او را چون سليمان فرزندى. گفت: ما داديم داوود را سليمان، آنگه سليمان را بستود. گفت: نيك بنده اى است او رجّاع است و بسيار رجوع به درگاه من.
گفت: ياد كن اى محمد، چون بر او عرض كردند به شبانگاه به وقت نماز ديگر اسبانى را كه عادت ايشان آن بود كه بر سه قوائم بايستادندى و يك دست را گوشه سم بر زمين نهادندى و اين علامت عِتق و كرام اسبان باشد.
كلبى گفت سليمان به غزاى دمشق و نصيبين رفت، از آنجا هزار اسب آورد. مقاتل گفت از پدرش به ميراث رسيد هزار اسب و پدرش از عمالقه يافت. حسن بصرى گفت اسبانى بودند كه از دريا آورده بودند براى او.
سليمان عليه السلام نماز پيشين كرده بود و بر كرسى نشسته و آن اسبان بر او عرض مى كردند و به آن مشغول بود از نماز ديگر غافل شد تا نهصد اسب عرض كردند و

1.روض الجنان، ج ۱۵، ص ۵۰ ـ ۵۲.

2.دنباله داستان از اين جا از روى نسخه چاپى تنظيم شد.

تعداد بازدید : 135684
صفحه از 592
پرینت  ارسال به