381
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

بركت كرد تا ايشان به كثرت به حدى رسيدند كه عدد ايشان جز خداى ندانست. چون نوبت به داوود رسيد، داوود پيغمبر بنى اسرائيل بود در عهد خود ايشان هر روز در زيارت بودند و چون بسيار شدند، به كثرت عدد خود متعجب شدند و تكبرى در سر گرفتند و ظلم و معصيت آغاز كردند. خداى تعالى وحى كرد به داوود، گفت: يا داوود! من وعده دادم پدر شما ابراهيم را كه عدد فرزندان او به كثرت به حدى رسانم كه عدد ايشان كس نداند، مگر من به آنچه او كرد از تسليم فرزند به ذبح چون به آن وفا كردم و آن نعمت بر شما تمام كردم. نعمت مرا به كفران بدل كرديد و در من عاصى شديد و بر سر عجب آورديد و به كثرت فخر كرديد و تكبر پيشه گرفتيد. اكنون بدان اى داوود! كه من قسم [ياد] كرده ام كه ايشان را ابتلا كنم به يكى از سه چيز كه عدد ايشان به آن كم شود و عجب از سر ايشان بشود. اكنون ايشان مخيّرند از ميان سه نوع بلا: اِمّا قحط بر ايشان مسلط كنم سه سال، يا تخليه كنم ميان ايشان و دشمن سه ماه و اِمّا طاعون بر ايشان مسلط كنم سه روز.
داوود عليه السلام قوم خود را خبر داد و ايشان دلتنگ شدند و گفتند: يا رسول اللّه ! تو اختيار كن براى ما. گفت: لابد اختيار با شما است. گفتند: ما طاقت قحط نداريم و با دشمن مقاومت نتوانيم كردن. آخر بر ما مرگ آسان تر باشد. ساز مرگ پيش گرفتند و دل بر مرگ نهادند و غسل بكردند و حنوط بر خود كردند و كفنها درپوشيدند و به صحرا رفتند و زنان و كودكان را با خود ببردند و در خداى بناليدند و تضرع كردند و خروج ايشان به صعيد بيت المقدس بود، بيش از آنكه بناى بيت المقدس بكردند و مسجد او.
داوود عليه السلام بيرون آمد. خداى تعالى بر طاغيان ايشان طاعونى فرستاد و به يك روز چندان بمردند كه به دو ماه دفن نتوانستند كردن. چون دگر روز بود، داوود عليه السلام به صعيد بيت المقدس آمد و روى بر خاك نهاد و صالحان بنى اسرائيل تضرع كردند و از خداى درخواستند تا طاعون از ايشان بردارد. خداى تعالى رحمت كرد و دعاى


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
380

دوست داشت او را. شياطين قصد او كردند و گفتند كه اگر بماند و بر جاى پدر بنشيند، ما از [ا]و هم اين محنت برديم كه از سليمان مى بريم؛ او را هلاك بايد كردن. سليمان عليه السلام خبر يافت و او را به ابر سپرد، يعنى به فرشتگان ابرها [تا] او را مى داشتند و تربيت مى كردند تا بزرگ شد. خداى تعالى حكم چنان كرد كه او را وفات آمد. فرشتگان او را بياوردند و بر سرير سليمان نهادند جسد بلا روح، تا سليمان بداند كه لا يُغنى [حَذَرٌ] مِنْ قَدَر.
و تأويل ديگر آن است كه سليمان عليه السلام بيمار شد سالى از سالها و بيمارى بر او سخت شد تا لاغر شد و چون جسدى بى روح گشت بر سرير خود.
و در روايت آن است كه روايت كرد كه سليمان را چون اسبان عرض مى كردند، چهارده اسب را عرض كردند و او را نماز فايت شد. بفرمود تا ايشان را پى كردند و بكشتند. آنگه خداى تعالى او را امتحان كرد به عدد آن چهارده اسب، چهارده روز و آن چنان بود كه يك روز نشسته بود و با آصف برخيا حديث مى كرد. انگشترى از انگشتش بيفتاد و بر گرفت و با انگشت كرد. باز بيفتاد. ديگر باره برگرفت هم بيفتاد؛ چندان كه جهد كرد در دستش نه ايستاد. او بدانست كه آن سبب فتنه و امتحانى است، انگشترى بگرفت و به آصف داد و او را بر سرير خود بنشاند تا او بر جاى سليمان بنشست و حكم مى كرد چهارده روز، تا مدت محنت بگذشت. آنگه باز آمد و انگشترى بستد با سرير ملك آمد. ۱

بناى مسجد

اصحاب سير گفتند از جمله آنچه جنيان براى سليمان بنا كردند، مسجد بيت المقدس بود و قصه آن آن بود كه اهل اخبار و سير گفتند خداى تعالى بر آل ابراهيم

1.روض الجنان، ج ۱۶، ص ۲۷۶ ـ ۲۸۰.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135664
صفحه از 592
پرینت  ارسال به