دوست داشت او را. شياطين قصد او كردند و گفتند كه اگر بماند و بر جاى پدر بنشيند، ما از [ا]و هم اين محنت برديم كه از سليمان مى بريم؛ او را هلاك بايد كردن. سليمان عليه السلام خبر يافت و او را به ابر سپرد، يعنى به فرشتگان ابرها [تا] او را مى داشتند و تربيت مى كردند تا بزرگ شد. خداى تعالى حكم چنان كرد كه او را وفات آمد. فرشتگان او را بياوردند و بر سرير سليمان نهادند جسد بلا روح، تا سليمان بداند كه لا يُغنى [حَذَرٌ] مِنْ قَدَر.
و تأويل ديگر آن است كه سليمان عليه السلام بيمار شد سالى از سالها و بيمارى بر او سخت شد تا لاغر شد و چون جسدى بى روح گشت بر سرير خود.
و در روايت آن است كه روايت كرد كه سليمان را چون اسبان عرض مى كردند، چهارده اسب را عرض كردند و او را نماز فايت شد. بفرمود تا ايشان را پى كردند و بكشتند. آنگه خداى تعالى او را امتحان كرد به عدد آن چهارده اسب، چهارده روز و آن چنان بود كه يك روز نشسته بود و با آصف برخيا حديث مى كرد. انگشترى از انگشتش بيفتاد و بر گرفت و با انگشت كرد. باز بيفتاد. ديگر باره برگرفت هم بيفتاد؛ چندان كه جهد كرد در دستش نه ايستاد. او بدانست كه آن سبب فتنه و امتحانى است، انگشترى بگرفت و به آصف داد و او را بر سرير خود بنشاند تا او بر جاى سليمان بنشست و حكم مى كرد چهارده روز، تا مدت محنت بگذشت. آنگه باز آمد و انگشترى بستد با سرير ملك آمد. ۱
بناى مسجد
اصحاب سير گفتند از جمله آنچه جنيان براى سليمان بنا كردند، مسجد بيت المقدس بود و قصه آن آن بود كه اهل اخبار و سير گفتند خداى تعالى بر آل ابراهيم