383
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

اسرائيل نيز همچنين؛ تا ديوار مسجد، قامت مردى بر آوردند. خداى تعالى وحى كرد به داوود عليه السلام و گفت نصيب تو از بناى مسجد مقدس همين است رها كن كه تو را پسرى باشد نام او سليمان: سليم القلب باشد و بر دست او هيچ خون ريخته نشده باشد. تمامى اين مسجد بر دست او باشد و ذكر وصيت او در عقب تو بماند. داوود عليه السلام در آنجا نماز مى كرد و صالحان بنى اسرائيل و داوود درين وقت صد و بيست و هفت ساله بود. چون سالش صد و چهل شد، او را وفات آمد و سليمان عليه السلامبر جاى او بنشست و خداى تعالى وحى كرد به او، گفت: تو را بايد اين مسجد را تمام كردن، جن و انس و شياطين را جمع كرد و عمل آن ميان ايشان ببخشيد و هر يكى را از ايشان آنچه كار ايشان بود به او گذشت. شياطين را بفرستاد تا هر كجا سنگ سپيد پهن بود از رخام و جز رخام، تحصيل كردند و آن بر دوازده چشمه بنهاد به عدد اسباط بنى اسرائيل.
چون شهرستان بنا كردند و از آن فارغ شدند، آغاز بناى مسجد كردند. سليمان عليه السلام جنيان را بفرستاد تا زر و سيم و انواع جواهر از درّ و ياقوت و زبرجد و انواع طيب از مشك و عنبر و كافور جمع كردند، چندانى كه در عدد نيامد. آنگه صُنّاع را بخواند از هر نوع و بفرمود تا آن جواهر بسفتند و بسودند مربع و مدور و مطول دشخوار بود بر ايشان تعاطى آن از صلابت و سختى. سليمان عليه السلام گفت جنيان را كه تدبيرى دانيد كه اين صلابت ازين جواهر برود و آسان شود تراشيدن و سفتن آن. گفتند: يا رسول اللّه ! در ميان ما هيچ كس نيست كه اين معنى بهتر از صَخر داند و او از جمله محبوسان است در زندان تو. بفرماى تو او را بياورند كه گمان چنان است كه او داند.
سليمان عليه السلام پاره اى مس بگرفت و نگين خود مهر بر آنجا نهاد و براى جنيان مُهر بر آهن نهادى و براى شياطين بر مس و حق تعالى چنان ساخته بود كه هر ماردى و بى فرمانى كه مهر سليمان ديدى در حال مُسَخّر و مُنقاد شدى. چون رسول رفت و


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
382

داوود را اجابت كرد و عذاب از ايشان برداشت. جبرئيل عليه السلام آمد و گفت بگوى اين بندگان مرا تا در شكر بيفزايند كه من به دعاى تو طاعون از ايشان برداشتم. اكنون مى فرمايد كه بر اين صعيد مسجدى بنا كنيد كه شما و فرزندان شما در آنجا طاعت كنيد و ذكر من كنيد.
چون خواستند تا به بناى مسجد مشغول شوند، مردى صالح از بنى اسرائيل آمد درويش تا ايشان را امتحان كند. گفت: مرا در اينجا حقى و ملكى هست و شما را حلال نباشد كه ملك من بى رضاى من مسجد كنيد. گفتند: هذا! در اين زمين بسيار كس حق را هست و ايشان همه رها كردند و به خداى بخشيدند؛ تو نيز هم چنان كن. گفت: من نبخشم كه من محتاجم. اگر خواهيد، از من بخريد و اگر نخريد، غصب كرده باشيد بر من. بَرِ داوود آمدند و او را خبر دادند. داوود گفت: برويد و رضاى او طلب كنيد و بى رضاى او ملك او به دست مگيريد. آمدند و قرار بها كردند. چندان كه بها فزودند، او مى گفت ندهم و بيشتر خواهم. به صد گوسفند بخواستند، نداد و به صد گاو و به صد شتر كردند، رضا نداد تا بها به جايى رسيد كه گفتند هم چندان كه مساحت آن است، بستانى پر درخت زيتون بدهيم. هم رضا نداد؛ تا بها به جايى رساندند كه گفتند ديوارى گرد اين جايگاه بر آريم و پر از سيم و زر كنيم و به تو دهيم. گفت اكنون راضى شدم. چون آن مرد صالح بديد كه ايشان دل بر آن راست كردند، گفت نخواستم و به يك جو طمع نكنم و اين زمين خداى را دادم و غرض من امتحان شما بود تا شما در اين كار جد خواهيد كردن يا نه.
آورده اند كه در وقت بها كردن آن زمين، داوود گفت كه اگر مرا خويشتن به مزد به تو بايد داد، كار مى كنم و مزد با تو مى دهم تا آنگه كه خشنود شوى. مرد گفت: يا نبى اللّه ! تو از آن بزرگوارترى كه من تو را به مزد دهم و من اين زمين، خداى را دادم حكم تو را است.
آنگه بناى مسجد كردند. داوود عليه السلام سنگ بر پشت گرفته، مى آورد و صالحان بنى

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137710
صفحه از 592
پرینت  ارسال به