407
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

و بردگان، هفتاد هزار كودك را برگزيد. چون وقت قسمت و غنيمت بود، مُلوك و امراى لشكر او گفتند نصيب ما از غنيمت تو اين كودكان بنى اسرائيل را بر ما قسمت كن. همچنان كرد: هر يكى از ايشان را چهار كودك برسيد؛ از جمله آن كودكان دانيال بود و حنانيا غداريا و ميشائيل و هفت هزار كس از اهل بيت داوود پيغمبر بودند و يازده هزار از سبط يوسف بن يعقوب و برادرش بنيامين، و سه هزار از سبط اشر بن يعقوب، و چهار هزار از سبط ريالون بن يعقوب، و تقتالى بن يعقوب، و چهارده هزار از سبط يهودا بن يعقوب، و چهار هزار از سبط روبيل و لاوى پسران يعقوب و بُخت نَصّر جمله بنى اسرائيل را سه گروه نهاد گروهى را بكشت و گروهى را اسير و بَرده كرد و همراه خود به بابِل برد و گروهى را به شام رها كرد. بهرى گفتند اين واقعه دوم بود، و بعضى گفتند اين واقعه اول بود كه خداوند تعالى گفت: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» چون وعده نوبت اول بود از آن دو گروه.
و ابتداى كار بخت نَصّر [آن بود] كه ابن جريج روايت كرد از يَعلى بن مسلم از سعيد جُبَيْر كه او گفت: مردى از بنى اسرائيل اين قصه مى خواند در تورات كه خداى تعالى در قرآن حكايت آن باز گفت، فى قوله: «فَإِذا جاءَ وَعْدُ أُولاهُما» الآية. بگريست و دفتر بر هم زد و گفت: بار خدايا! اين مرد را كه هلاك بنى اسرائيل بر دست او خواهد بودن، با من نماى. او در خواب ديد مردى را كه او را گفت اين مرد را كه تو مى خواستى تا بينى [او را] درويشى و ضعيف است به بابل و او را بُخت نَصّر گويند و اين اسرائيلى مردى توانگر بود. برخاست ۱ و مالى برگرفت و غلامانى كه داشت و قصد سفر كرد و مردم او را گفتند كجا مى روى؟ گفت: به تجارت، و آمد تا به بابِل و سرايى به مزد بگرفت و كس فرستاد و درويشان آن شهر را بخواند و با ايشان اكرام كرد تا درويشان سر به او نهادند. او بپرسيد كه درين شهر هيچ درويشى ماند كه اينجا

1.در متن «برخواست» ضبط شده.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
406

خود رها كنند، در رفتن و نشستن و خواستن و خفتن و گشتن و مقام كردن خود مشغول باشند به تسبيح و تهليل و تحميد و تمجيد [و ]تكبير و توحيد من، [و ]طهارت نماز نيكو كنند، و براى پاكيزگى جامه از ساق بردارند، قربان به خونهاى خود كنند و كتاب ايشان دلها بود، به شب عابدان باشند به روز شيران، و اين فضل من است، به آن كس دهم كه من خواهم.

چون شعيا ازين خطبه بپرداخت و اين كلام به آخر آورد، بنى اسرائيل آهنگ او كردند تا او را بكشند؛ از ايشان بگريخت. خداى تعالى درختى براى او بشكافت تا او در آنجا گريخت و درخت فراهم آورد شيطان بيامد و گوشه جامه او از درخت بيرون كشيد تا ايشان بدانستند. تدبيرى ندانستند در بيرون آوردن او از آنجا، جز آنكه ارّه اى بياوردند و او را در آن درخت بريدند.
خداوند تعالى از پس او در بنى اسرائيل خليفتى فرا داشت نام او ناشية بن اموص و در عهد او خضر را بفرستاد و نام او ارميا بن خلفيا بود و از سبط هارون بن عمران بود و او را براى آن خضر خواندند كه بر پوستينى سفيد نشست. چون برخاست، سبز بود و گفتند براى آن خضر خواندند او را كه هر جا كه بنشستى، زمين به گياه سبز شدى. خضر در ميان ايشان برخاست به دعوت و وعظ و تبليغ رسالت و تجديد عهود و احكام تورات و در عهد او بخت نَصّر بيرون آمد و چندانى از ايشان بكشت كه تا آسيا بر خون بگردانيد و قصة او در سورة البقرة برفته است. اين نوبت دوم كه بنى اسرائيل در زمين فساد كردند و علوّ و تكبّر. چون حال چنين بود، ارميا بگريخت و در بيابان شد، در جايى كه جز وحوش نبود و بخت نَصّر بيامد و ولايت شام بستد و بنى اسرائيل را بكشت و بيت المقدس خراب كرد و وقتِ آنكه برخواست گشتن، لشكر را بفرمود تا هر يكى از سپرى كه داشت پر از خاك بياوردند و در بيت المقدس انداختند تا اثر آن ناپديد شد و كوى خاك پديد آمد [آنجا]. آنگه برگشت با غنيمت بسيار و بردگان بنى اسرائيل. آن گاه از آن اميران

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137091
صفحه از 592
پرینت  ارسال به