417
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

در بعضى كوهها عبادت مى كرد و از كوه فرو نيامدى الاّ روز عيد. روزى از روزهاى عيد فرود آمد. زنى را ديد كه بر سر گورى ايستاده، مى گفت: «وا مَطْعَماه وا كاسياه» و عزير در دعا و تضرع بسيار گفتى بار خدايا! بنى اسرائيل را بى عالمى رها كردى.
عُزَير فراز شد و آن زن را وعظ كرد و گفت از خداى بترس ـ و گمان چنان برد كه آن گور شوهر اوست ـ اى زن! تو چنان دانى كه روزىِ تو به دست شوهرت بود؛ روزى بر خداست تو را و شوهرت را و جمله خلايق را. زن گفت: چون مى دانى كه روزى بر خداست و همه جهان را روزى او مى دهد و هيچ خلق را بى روزى رها نكند، نمى دانى كه علم عالمان از اوست و بنى اسرائيل را بى عالم رها نكند؟
عزير گفت: راست مى گويى و ليكن تو كيستى؟ گفت: من دنياام آمده ام تا تو را بشارتى دهم بدان كه از نماز گاه تو چشمه آب پديد خواهد آمدن و درختى بر كناره آن چشمه بخواهد رست. تو از ميوه هاى آن درخت بخور و از آن چشمه آب باز خور و از اينجا وضو كن و دو ركعت نماز كن كه خداى تعالى تو را چيزى خواهد دادن. چون عزير از آنجا برفت و با نماز گاه خود رفت، بر دگر روز چشمه آب از جاى سجده گاه نماز او بردميد و درختى پيدا شد. او از آن ميوه بخورد و از آن آب باز خورد. چون نگاه كرد، پيرى مى آمد بر او فراز آمد او را، گفت: دهن باز كن! او دهن باز كرد، چيزى در دهان او نهاد و گفت: فرو بر! او فرو برد. آنگه او را گفت: در اين چشمه رو و هم اينجا برو تا به قومت رسى. همچنان كرد و در آن چشمه آب رفت. چندان كه بيشتر مى رفت، علمش زيادت مى شد تا به قوم خود رسيد. جمله تورات يادش آمده بود. قوم را گفت بروى قلمى چند بيارى. قوم برفتند و چند قلم بياوردند. او هر انگشتى را قلمى بربست و به جمله قلمها تورات نوشتن گرفت، تا جمله برنوشت. ايشان چون آن بديدند، برفتند و آن نسخهاى تورات كه در كوهها پنهان كرده بودند، بياوردند و معارضه كردند با آنكه او نوشته بود. چون بديدند يكى حرف تفاوت نبود، گفتند: تورات به اين بزرگى و مشكلى مقدور كس نبود كه ياد


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
416

عزير ۱

عطية العوفى گفت از عبداللّه عباس كه عزير از جمله اكابر و بزرگان بنى اسرائيل بود و بعضى گفتند پيغمبر بود و تورات در ميان قوم بود و از عزت او را جاى [او ]تابوت بود و بعضى مردم ياد داشتند چون به معصيت مشغول شدند و ظلم و عدوان پيشه گرفتند. چون فساد زيادت كردند، خداى تعالى تورات از دلهاى ايشان برگرفت و از يادشان برفت. مدتى بر اين آمد، پشيمان شدند و آن عقوبتى شناختند. توبه كردند و فزع كردند با عُزَير و عُزير دعا و تضرع كرد و از خداى تعالى درخواست تا تورات با ياد او دهد. خداى تعالى دعاى او اجابت كرد و نورى در دل او نهاد و تورات ياد او داد جمله.
او بيامد و قوم را بشات داد كه خداى تعالى تورات را ياد من داد و تورات خواندن گرفت و بر ايشان مى خواند. ايشان بهرى اعتماد كردند و بهرى نكردند. آنگه خداى تعالى تابوت با ايشان داد، آنچه از او ياد گرفته و نوشته بودند با نسخه كه در تابوت مقابل كردند. حرفى زيادت و نقصان نيامد. گفتند اين تخصيص عُزَير را براى آن بود كه او پسر خداست.
و سدّى گفت: سبب آن بود كه چون عمالقه بر بنى اسرائيل مسلط شدند و ايشان را مى كشتند و مى رنجانيدند، ايشان بگريختند و متوارى شدند و در عالم پراكنده شدند و نسخهاى تورات كه داشتند، در كوهها پنهان كردند و عُزَير نيز مى گريخت و

1.داستان عزير از روى نسخه چاپى تنظيم شد.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135620
صفحه از 592
پرینت  ارسال به