آن كنيزك گفت: اين را علامتى باشد، و گفت: ۱ آن چيست؟ گفت: عُزَير مردى مستجاب الدعوة بود. اصحاب امراض و بلايا ۲ را دعا كردى، خداى تعالى به دعاى او ايشان را شفا دادى. اگر تو عُزيرى، دعا كن تا خداى ۳ چشم من باز دهد ۴ تا من تو را ببينم كه من عُزير را نيك شناسم.
عُزير دعا كرد و دست بر ۵ چشم او ماليد. چشمش درست شد و دست او گرفت و گفت: برخيز به فرمان خداى. پايش ۶ درست شد، برخاست و به رفتن آمد. درو نگريد، گفت: گواهى دهم كه تو عزيرى. آنگه برخاست و به محافل بنى اسرائيل آمد. ۷ در آن محفل پسرى از آن عزير بود كه صد و هژده ساله، پير ۸ و ضعيف شده و او را فرزندان بودند پير شده، آواز ۹ داد و گفت: يا فلان ۱۰ ! خبر دارى كه عُزير باز آمده است؟ گفتند: برو، محال مگو ۱۱ عُزير صد سال است تا ۱۲ مفقود است و كس ازو هيچ نشان نمى دهد. ۱۳ گفت: من فلانه ام، پرستار او نابينا و مُقعَد شده به دعاى او، خداى مرا عافيت داد و او مى گويد: خداى تعالى مرا صد سال بميرانيد و اكنون زنده كرد. مردم برخاستند و به ديدن عزير آمدند.
پسرش گفت: عُزَير را خالى بود بر ميان دو كتف، چون ستاره درخشان. بيامد و او را گفت: ميان كتف مرا بنماى. او جامه برداشت، آن خال پيدا شد و از آن خال آن حال ظاهر شد. او را ميان كتف بود و زير جامه و اين را بر روى راست باشد ناپوشيده به جامه.
1.نسخه ح: و آن چيست.
2.نسخه ح: امراض و بلا را.
3.نسخه ح: تا خداى بعالى چشم.
4.نسخه ح: با من دهد.
5.نسخه ۲۰۴۴: و دست در چشم او ماليد.
6.نسخه ۲۰۴۴: پايش روان شد.
7.نسخه ح: بنى اسرائيل شد.
8.نسخه ۲۰۴۴: پير ضعيف شد.
9.نسخه ح: و او آواز داد.
10.نسخه ح: يا قوم خبر داريد.
11.نسخه ح: محال نگوى.
12.نسخه ۲۰۴۴: صد سال است كه مفقودست.
13.نسخه ح: و كس ازو هيچ نشان نديد و هيچ خبر نشنيد.