423
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

آن كنيزك گفت: اين را علامتى باشد، و گفت: ۱ آن چيست؟ گفت: عُزَير مردى مستجاب الدعوة بود. اصحاب امراض و بلايا ۲ را دعا كردى، خداى تعالى به دعاى او ايشان را شفا دادى. اگر تو عُزيرى، دعا كن تا خداى ۳ چشم من باز دهد ۴ تا من تو را ببينم كه من عُزير را نيك شناسم.
عُزير دعا كرد و دست بر ۵ چشم او ماليد. چشمش درست شد و دست او گرفت و گفت: برخيز به فرمان خداى. پايش ۶ درست شد، برخاست و به رفتن آمد. درو نگريد، گفت: گواهى دهم كه تو عزيرى. آنگه برخاست و به محافل بنى اسرائيل آمد. ۷ در آن محفل پسرى از آن عزير بود كه صد و هژده ساله، پير ۸ و ضعيف شده و او را فرزندان بودند پير شده، آواز ۹ داد و گفت: يا فلان ۱۰ ! خبر دارى كه عُزير باز آمده است؟ گفتند: برو، محال مگو ۱۱ عُزير صد سال است تا ۱۲ مفقود است و كس ازو هيچ نشان نمى دهد. ۱۳ گفت: من فلانه ام، پرستار او نابينا و مُقعَد شده به دعاى او، خداى مرا عافيت داد و او مى گويد: خداى تعالى مرا صد سال بميرانيد و اكنون زنده كرد. مردم برخاستند و به ديدن عزير آمدند.
پسرش گفت: عُزَير را خالى بود بر ميان دو كتف، چون ستاره درخشان. بيامد و او را گفت: ميان كتف مرا بنماى. او جامه برداشت، آن خال پيدا شد و از آن خال آن حال ظاهر شد. او را ميان كتف بود و زير جامه و اين را بر روى راست باشد ناپوشيده به جامه.

1.نسخه ح: و آن چيست.

2.نسخه ح: امراض و بلا را.

3.نسخه ح: تا خداى بعالى چشم.

4.نسخه ح: با من دهد.

5.نسخه ۲۰۴۴: و دست در چشم او ماليد.

6.نسخه ۲۰۴۴: پايش روان شد.

7.نسخه ح: بنى اسرائيل شد.

8.نسخه ۲۰۴۴: پير ضعيف شد.

9.نسخه ح: و او آواز داد.

10.نسخه ح: يا قوم خبر داريد.

11.نسخه ح: محال نگوى.

12.نسخه ۲۰۴۴: صد سال است كه مفقودست.

13.نسخه ح: و كس ازو هيچ نشان نديد و هيچ خبر نشنيد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
422

راهب گفت: ۱ نكو گفتى و راست گفتى و من گواهى دهم كه خداى ۲ يكى است و محمد بنده و رسول اوست و آن جماعت ۳ ايمان آوردند.
و بر قول آنان گفتند ارميا بود. گفتند او خضر است. خداى تعالى او را زنده كرد و هنوز زنده است و او [را] در بيابانها و جايهاى ۴ دشت بينند. ۵
ضحاك و ديگر مفسران گفتند: چون ۶ خداى تعالى او را زنده كرد، او برخاست و بر خر نشست و با دِه آمد بُرنا و سياه موى و فرزندان او و فرزندزادگان پير و كَهْل شده بودند.
عبداللّه عباس و مقاتل گفتند: چون عُزَير با دِه آمد، نهادِ ده و محله از آن بگشته بود. بر وَهْم بيامد و به درِ سراىِ خود آمد ۷ و در بزد. ايشان را كنيزكى بود كه آن ۸ روز كه عزير برفت، بيست ساله ۹ بود. چون باز آمد، صد و بيست ساله ۱۰ شده بود و مُقْعَد و نابينا شده. او را آواز داد. گفت: ۱۱ كيست كه در مى زند؟ او گفت: اين سراى عُزَير است؟ گفت: آرى، و بگريست و گفت: اى مرد! تو چه كسى كه عزير را مى شناسى كه صد سال است ۱۲ تا عُزَير مفقود شده است و كس نام او نبرد؟ گفت: من عُزَيرم. ۱۳
عجوز گفت: اَىْ سُبحانَ اللّه ، عُزَير صد سال است تا مفقود است و كس از او خبر ندارد. عزير گفت: همچنين است. خداى تعالى صد سال مرا بميراند و اكنون زنده كرد. ۱۴

1.نسخه ۲۰۴۴: راهب گويد.

2.نسخه ۲۰۴۴: خداى يكى.

3.نسخه ح: و آن جماعت آن ايمان.

4.نسخه ۲۰۴۴: جائيهائى دشت بينند.

5.روض الجنان، ج ۴، ص ۱۴ ـ ۱۷.

6.نسخه ح: «چون» ندارد.

7.نسخه ح: به در سراى خود و در بزد.

8.نسخه ح: كه آن را روز كه عزير برفت.

9.نسخه ح: بيست سال بود.

10.نسخه ح: صد و بيست ساله بود.

11.نسخه ح: او گفت كه كيست كه در مى زند.

12.نسخه ح: صد سال است كه مفقود شده است.

13.نسخه ح: من عزيز عجور.

14.نسخه ح: زنده كرد مرا.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135680
صفحه از 592
پرینت  ارسال به