427
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

نبود منفّر كه نفرت آرد مردم از بَرَص و جنون و قُروحى منفَّر و احوالى كه آن را قبح منظرى باشد و رايحه كريهه و چيزى مستبشع باشد. اما آنكه خداوند تعالى مال ايوب ببرد و فرزندان او را باز ستاند و او را انواع بيمارى دهد نامنفّر، اين همه روا داريم اما نه به دعاى ابليس و اسعاف و تسليط او بر آن.
و آنچه روايت كردند از مخاصمه او با خداى تعالى هم آن كس روا دارد كه او پيغمبران را نشناسد و نداند كه بر ايشان چه روا باشد و چه نباشد.
و در مدت بيمارى او خلاف كردند وَهب گفت سه سال بود، بيشتر نه، و كعب گفت هژده سال بود، و عبداللّه عباس و مجاهد و بيشتر مفسران گفتند هفت سال بود.
و در خبر است كه در مدت پيغمبرى او سه كس به او ايمان آوردند: مردى از اهل يمن، او را ايقن گفتند، و دو مرد از ولايت او: يكى را بلدد نام بود و يكى را صافر. اينان هر وقت آمدندى و ازو بپرسيدندى و ازيشان دو كَهل بودند و يكى بُرنا. روزى به پرسيدن او درآمدند و او را رنجور يافتند. با يكديگر گفتند همانا گناهى كرده است كه خداوند تعالى برو رحمت نمى كند. اين جوان با ايشان خصومت كرد و گفت نمى دانيد كه ايوب پيغمبر خداست (عزوجل) و گزيده او از خلقانش و گمان مى بريد كه اين رنج كه او را هست، عقوبت گناهى است كه او كرده است؟ نمى دانيد كه خداى تعالى دوستان خود را امتحان مى كند و ايشان را بيمارى دهد تا صبر ايشان به مردمان نمايد؟ و خداوند تعالى ايوب را به هر دو حال امتحان كرد: هم به نعمت و هم به محنت، هم در نعمت شاكر يافت او را و هم در محنت صابر؛ از اينكه گفتيد توبه كنيد. ايشان گفتند راست گفتى و نكو گفتى و آن را كه خداوند تعالى حكمت دهد، نه به سن و پيرى و تجربه باشد و اين فضلى بود از خداوند تعالى و ما توبه كرديم از اينكه گفتيم و گفته اند اين سخن به حضرت ايوب گفتند و ايوب ازين دلتنگ شد و آن جوان ايشان را جواب داد و ملامت كرد.


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
426

خلقان خداوند تعالى نكوكار با درويشان و مهماندار و خويشتن و مال خود چون وقف كرده بر يتيمان و درويشان و ابناء السبيل و شاكر نعمت او را و مؤدى حق او ابليس (عليه اللعنة) در كار او عاجز و حيران؛ چندان كه خواست تا او را وسوسه كند و بهرى از وظايف عبادت برو تباه كند، نتوانست، گفت: بار خدايا! امروز تو را بنده نيست عابدتر و شاكرتر از ايّوب و همانا كه اين شكر و عبادت او از آن است كه تو او را مال و فرزندان و اسباب داده اى گمان من چنان است كه اگر او را امتحان كنى و اين مال از او بستانى و فرزندان او، صبر نكند و كفران آرد به تو. حق تعالى گفت: او بنده نيكى است مرا در سَرّاء و ضَرّاء، و اگر جمله نعمت او به محنت بدل كنيم هيچ كفران نكند در من.
وَهب گفت عند آن حال ابليس گفت: بارخدايا! مرا مسلط كن بر مال او. گفت: برو كه تو را مسلط كردم. او برفت و مالهاى او همه هلاك كرد. او در شكر بيفزود. آنگه گفت: بر فرزندان او مرا مسلط كن. گفت: كردم. گفت: بر تن او مسلط كن. گفت: كردم. الاّ بر دل و زبانش.
در اباطيلى و ترّهاتى بسيار و اين هيچ روا نباشد كه خداى تعالى ابليس (عليه اللعنة) را بر انبيا و اوليا مسلط كند.
و آنكه در بيمارى او بسيارى شنايع، روايت كردند از آنكه هفت سال بر كناسه اى از كناسات بنى اسرائيل افكنده بود و كرم در اندام افتاده و هيچ كس نتوانستى كه آنجا بگذشتى از بوى او و اين در حقّ پيغمبران آن كس روا دارد كه قدر ايشان نداند و ما بيان كرديم كه بر پيغامبران (عليهم الصلوة والسلام) هيچ چيز از منفّرات روا نباشد، نه از قِبَل خداى تعالى و نه از قِبَل ايشان (عليهم الصلوة والسلام)؛ براى آنكه مؤدّى بُوَد با نقضِ غرضِ قديم تعالى، و او ازين منزه است؛ اما سخن بيمارى و تزايد آلام و تكاثف امراض، روا داريم كه خداوند تعالى كند پيغمبران را بر سبيل امتحان براى لطف و اعتبار و در برابر آن اعواض عظيم باشد موفّى بر آن مادام تا بيمارى

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 137746
صفحه از 592
پرینت  ارسال به