431
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

زىّ پادشاهان، بر اسبى نيكو نشسته، پيش رحمت آمد و او را گفت: حال شوهرت ايوب چگونه است؟ گفت: به غايت رنجور و بيمار است. گفت: مرا مى شناسى؟ گفت: نه. گفت: من خداى زمينم و اين هر چه به او هست از بيمارى و رنج و تلف مال و فرزندان، همه من كرده ام، از آنگه مرا رها كرده است و به عبادت خداى آسمان اقبال كرده است. اگر تو مرا يك بار سجده كنى، من آن همه رنجها ازو بردارم و مال و فرزندان به او دهم. او گفت تا من ايوب (عليه الصلوة و السلام) را نگويم، هيچ كار نكنم. گفت: اگر اين نكنى، ايوب را بگو تا يك بار كه طعام خورد، بسم اللّه نگويد به اول و به آخر «الحمد للّه». تا من از او خشنود شوم و او را شفا دهم و مال و فرزندان با او دهم. او گفت: تا من ايوب (صلوات اللّه عليه) را نگويم، هيچ كار نكنم. او بيامد و ايوب را خبر داد به هر چه رفته بود.
ايوب (عليه الصلوة و السلام) بر او خشم گرفت و گفت: امروز همه روز برفته و با دشمن خداى تعالى ابليس (عليه اللعنة) در مناظره رفته اى و گوش با حديث محال او كرده اى! واللّه كه اگر خداوند تعالى مرا شفا دهد، من تو را صد چوب بزنم. از پيش من برو، و او را براند. چون او برفت، ايوب (عليه الصلوة و السلام) تنها بماند و به نزديك او هيچ طعامى و شرابى و مونسى نبود. روى بر زمين نهاد و مى گفت: «رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَ أَنْتَ أَرْحَمُ الرّاحِمِينَ»۱ . چند بار باز گفت. آواز دادند او را كه سر بردار كه خداى (عزّوجلّ) دعاى تو اجابت كرد. پاى در زمين زن. او پاى بر زمين زد، زير قدم او چشمه آب عَذْب پيدا شد. از آنجا غسل كرد. هيچ رنجى بر اندام او نماند. پاى ديگر در زمين زد، چشمه ديگر از آب پيدا شد. از آنجا باز خورد، هر رنجى و دردى كه در اندرون وى بود، خداوند تعالى زايل كرد و جمال و جوانى خداى تعالى با وى داد و جبرئيل عليه السلام بيامد و از بهشت بياورد و درو پوشانيد. او بنگريد در آنجايى كه او بود هر مالى و مِلْكى كه او را بود، خداوند تعالى مضاعف

1.انبياء (۲۱): آيه ۸۳ .


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
430

هست، رنج او زيادت است و بيمارى او سخت تر است و شكر او خداى را (جل جلاله) بيشترست. مرا چاره اى بياموزيد كه من در كار او چه حيله سازم. ايشان گفتند: ما اَتباع توأيم و چاره از تو مى آموزيم و لكن انواع مكر و حيل كجاست كه به آن عالمان را از راه ببردى و پدر همه خلقان را، كه آدم بود، (عليه الصلوة و السلام) از كجا تو را بر او ظفر بود؟ گفت: از جهت زن او. گفتند: حديث ايوب (عليه الصلوة و السلام) هم از اينجا بر دست گير. گفت: راى اين است كه شما ديديد. آنگه بيامد و رحمت را يافت كه براى ايوب چيزى مى ساخت. او را گفت: يا امه اللّه ! شوهرت كجاست؟ گفت: به فلان جاى، بيمار و رنجور، و مدتهاست كه چند گونه بيمارى بر او مستولى شده است و هيچ درو اثر بهى نيست. چون او را جزوع يافت، طمع كرد كه او را بفريبد. گفت: يا عجبا! تو را ياد نمى آيد از مال و فرزندان و از جمال او كه در روزگار او كس را نه چنين مال و نه جمال بود؛ امروز همه رفت و روز به روز كار او بتر است و نيز هرگز كار او به قاعده نشود، و ازين معنى ياد او داد تا او بگريست و فرياد كرد. آنگه گفت: من دواى او دانم، اگر از من نصيحت شنود. گفت: و آن چيست؟ گفت: اينكه او گوسپندى از من بستاند و به نام من قربان كند تا خداوند تعالى او را عافيت دهد كه اين مجرّب است. او آن گوسپند از او بستد و بيامد و ايوب را گفت: يا نبى اللّه ! تا چند از اين رنج و ازين محنت و بينوايى! مردى طبيب آمد و مرا چيزى آموخت و نصيحتى كرد و آن قصه به او گفت. اكنون اين گوسپند به نام او قربان كنى كه او گفت شفا است تو را در اين.
ايوب گفت او را كه: اى كم خِرَد! تو ندانى كه آن كه بود؟ آن دشمن خداى تعالى بود. ابليس (عليه اللعنة) مى خواست تا من براى او قربان كنم و او تو را بر جزع حمل كند و روزگار گذشته به ياد تو داد و تو قبول كردى. انديشه نكنى كه ما را آن كه داد؟ گفت: خداوند تعالى عوض دهد و تواند داد.
وَهْب گفت چون مدت محنت ايوب (صلوات اللّه عليه) به سر آمد و ابليس (عليه اللعنة) در كار او عاجز شد، يك روز بيامد بر صورت مردى با جمال و هيبت و

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135686
صفحه از 592
پرینت  ارسال به