كه با او هم شكم بود و نام او اقليما بود، او را پس از آن زاد كه صد سال بود تا در زمين بود. پس از آن هابيل را زاد و هم شكم او را. محمد بن اسحاق گفت، عن بعض اهل العالم كه قابيل را در بهشت زاد و حوّا از ولادت او رنجى و دردى و خونى بديد ۱ براى راحت بهشت و هابيل را در زمين زاد با درد و رنج خون و نفاس. ۲
و خداى تعالى آدم را فرمود كه اين فرزندان را به يكديگر ده، هر يكى از ايشان بر آن دگر حلال است، الا آنكه او را هم شكم باشد و هم شكم هابيل لبوزا بود و او از خواهر قابيل به جمال كمتر بود و خواهر قابيل به جمال برتر بود از او. خداى تعالى فرمود كه خواهر قابيل را به هابيل ده و خواهر هابيل را به قابيل ده. قابيل گفت من راضى نباشم به اين؛ چه خواهر من نيكوست و خواهر او زشت است. آدم گفت: خداى تعالى چنين فرمايد و حكم چنين كرده است. گفت من رضا ندهم به اين حكم و اين حكم نه خداى كرده است و تو براى دل هابيل مى گويى و اين خبر ۳ به او مى خواهى. او گفت: خلاف اين است. ۴
آدم گفت: تو را اگر قول من باور نيست، برويد و هر يكى از شما قربانى كنيد. قربان هر كس كه پذيرفته شود و آتش آن را ببرد، مراد او حاصل بود و اقليما او را باشد.
معاوية بن عمار روايت كرد از صادق عليه السلام كه او گفت چون او را پرسيدند از اين حديث گفت: خلاف آن است كه روايت مى كنند و خداى تعالى آدم را نفرمود كه خواهر را به برادر ده و اگر اين روا بودى در شرع ما نيز روا بودى ولكن خداى تعالى چون آدم را و حوّا را به زمين فرستاد و جمع كرد ميان ايشان، حوا دخترى بزاد عناق نام كرد او را، و در زمين بغى كرد و اول كسى كه بغى كرد در زمين به ناحق، او بود.