443
تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3

فرمان خداى تعالى. گفت: باز گرديد تا من انديشه اى در كار شما كنم. ايشان باز گشتند، مردم ايشان را در بازار گرفتند و بزدند.
وَهْب منبه گفت عيسى عليه السلام اين دو رسول را بفرستاد، بيامدند و مدتى مُقام كردند به نزديك پادشاه، بار نيافتند. يك روز او را در بازار ديدند، تكبير كردند. مَلِك خشم گرفت و بفرمود تا ايشان را بگرفتند و محبوس كردند. چون خبر به عيسى رسيد، سَرِ حَواريان شَمعون صفا را بفرستاد به نصرت ايشان، و شمعون وصىّ عيسى بود و متنكّر در شهر شد و با حاشيه مَلِك صحبت افكند. او را يافتند با ادب و نيكو سيرت. خبر او پيش مَلِك بگفتند، مَلِك او را پيش خواند و بديد از عقل و ادب و حُسن مُحاوِرت او نيكو آمد او را و بپسنديد و مقربش كرد و مُستأنس شد به او.
يك روز گفت اَيُها المَلِك! شنيده ام كه دو مرد را به زندان باز داشته اى كه ايشان تو را با دينى دعوت كردند؟ گفت: آرى. گفت: از ايشان شنيدى تا خود چه مى گويند؟ گفت: نه، خشم مرا منع كرد از اين. گفت: اگر صواب بينى بخوان ايشان را و بنگر تا چه مردمان اند و سخنشان بشنو تا چه مى گويند. مَلِك كس فرستاد و ايشان را بخواند. چون بيامدند، شمعون گفت: شما كيستيد؟ گفتند: ما رسولان عيسى رسول خداييم. گفت: به چه كار آمده ايد؟ گفتند: آمده ايم تا اين مَلِك و قوم او را از عبادت اصنامى جماد كه نبينند و نشنوند و ندانند خير و شر و نفع و ضرر نيابند، با عبادت خداى خوانيم، بينا و شنوا و دانا و توانا كه همه خير و شر و نفع و ضرر از اوست.
شمعون گفت: بر اينكه مى گوييد آيتى و دلالتى داريد؟ گفتند: بلى، اِبراءُ الاَكمَه وَالاَْبْرَص وَ شِفاءُ المَرْضى بِاِذنِ اللّه . ملك بفرمود تا كودكى را بياوردند، مَطْمُوس العَين بود، جايگاه چشمهاى او چون پيشانى او شده بود. ايشان دعا كردند تا خداى تعالى جاى چشم او بشكافت. ايشان دو بندق از گل برگرفتند و در جاى چشم او نهادند و در حال به فرمان خداى تعالى حدقه گشت و خداى تعالى بينايى و شعاع


تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
442

پيامبران در انطاكيه ۱

اهل سير گفتند عيسى عليه السلام دو رسول از حواريان خود به مدينه انطاكيه فرستاد. برفتند چون به نزديك شهر رسيدند، پيرى را ديدند كه گوسفندى چند مى چرانيد و او حبيب بود صاحب يس. بر او سلام كردند، او جواب داد و گفت: شما كه ايد؟ گفتند: ما رسولان عيسى ايم. دعوت مى كنيم شما را از عبادت اصنام با عبادت خداى تعالى. گفت: آيتى و دليلى داريد؟ گفتند: داريم و آن اين است كه به دعاى ما خداى بيماران را شفا دهد و اَكْمه و اَبْرص را عافيت دهد. پير گفت: مرا پسرى است سالها است تا بيمار است و بر بستر افتاده، اگر او به دست شما بِه شود، من ايمان آرم به عيسى.
و به بعضى روايت گفتند خود مؤمن بود به عيسى. گفتند: رواست. ايشان را به خانه برد، ايشان دعا كردند. خداى تعالى عافيت داد او را و در حال تندرست شد و برخاست و بيرون آمد و خبر ايشان در شهر فاش شد و هر كجا بيمارى بود، آمد و استدعا كرد و ايشان دعا كردند و خداى تعالى شفا داد تا بسيارى بيمار [بيماران] بر دست ايشان شفا يافتند. ايشان را مَلِكى بود نام او سُلاحِن [خ ل سُلاخِن] و گفتند انطيخش [خ ل اطبحش] و از جمله ملوك روم بود و بت پرست بود. اين خبر به او رسيد. ايشان را بخواند و گفت: شما كيستيد؟ گفتند: ما رسولان عيسى پيغمبريم. گفت: آيت شما چيست؟ گفتند: اِبراى اَكمه و اَبرص و شِفاى بيماران بر دست ما به

1.داستان از روى نسخه چاپى تنظيم شد.

  • نام منبع :
    تحقيق در تفسير ابوالفتوح رازي ج3
    سایر پدیدآورندگان :
    صحفي، سيّد مجتبي
    تعداد جلد :
    3
    ناشر :
    سازمان چاپ و نشر دارالحدیث
    محل نشر :
    قم
    تاریخ انتشار :
    1384
    نوبت چاپ :
    اوّل
تعداد بازدید : 135819
صفحه از 592
پرینت  ارسال به